تفسیر شعر (2)!

از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر

در تماشاگاه لیلی، بید مجنونیم ما

 

تفسیر:

شاعر[1] بعد از این‌که مصرع اول را سروده سراغ مصرع دوم رفته، و در آن‌جا به نکته‌ای دقیق اشاره کرده است؛ شاعر می‌فرماید: بعد از عمری رفت و آمد به کوچه‌ی لیلی، وی (یعنی همان لیلی بانو) ما را درخت فرض کرده‌اند که جلوی در خانه‌شان سبز شده ایم.



[1] صائب تبریزی

۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۷ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

تفسیر شعر!

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

تفسیر شعر: مرحوم صائب، در واقع زمانی این شعر را سروده که طالعِ وی همراهی‌اش نکرده است.

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۲۲ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

دویدنی حرام!

دویدنی حرام

یکی دو تا از بچه‌ها دنبال هم می‌کردند، از جلوی یک پیرمرد که رد شدند، پیرمرد داد و بیدادش به هوا رفت و گفت: «دَو نَکو، حرومَه خا، مِسجِده»

یعنی: «ندو، حرامه، خب مسجده»

 

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۴ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

گلدسته و باز هم فلک

خاصیت گلدسته این است که آدم نمی‌تواند به بالا رفتن ازش فکر نکند.

و خاصیت دیگر گلدسته این است که بالا رفتن ازش تاوان دارد؛ حالا گاهی جلال آل احمد ازش بالا می‌رود و فلک می‌شود، و گاهی هم من بالا می‌روم و باید داد و بیداد خادم مسجد را بشنوم.


بالأخره بعد از عمری حسرت، به بالاترین نقطه‌ی شهر رفتم.

آن بالا دنیای دیگری ست؛ یعنی اصلاً دنیا آن بالا نیست.

جلالِ فلک خورده، خوب توصیف کرده گلدسته را، مثل این که ماجرای گلدسته، ماجرای واحدی دارد؛ گلدسته‌ها با فطرت آدم‌ها کار دارند.

 داستان گلدسته و فلک جلال، دقیقاً مثل داستان من و گلدسته‌های مسجد جامع شهرم سبزوار است.


+ عکس را هم از بالای مناره گرفتم؛ مسجد جامع سبزوار دو مناره‌ی بزرگ دارد که من الآن همان‌جا هستم، و دو مناره‌ی کوجک، که در عکس می‌بینید.

+ برای دیدن اندازه‌ی بزرگ عکس هم رویش کلیک کنید.

+ شعری از معلّمی گرامی و سبزواری (محمدرضا اخوان سبزواری) هست که خیلی به دلم نشسته:

«وِ قَتُّ و قامتت خیلِ ننِزی

که اینجِ شهر گلدیستَ و منارِ»

یعنی به قد و قامتت خیلی نناز، اینجا(سبزوار) شهر گلدسته و مناره است.

۱۴ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۷ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

قدرِ شبی

مَثَل غلط

یک شب،

که هزار شب می‌شود.

از دوستم خسوف

۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۵ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

وسط کویر لوط!

وسط کویر لوط!

اگر همین تعداد روحانی و مبلّغی که وجود دارد، صد برابر شوند و همه‌شان هم برای تبلیغ دین به مناطق دور دست بروند، باز منطقه‌ای پیدا می‌شود که به گوش ساکنینش هم نرسیده است که مثلاً با حال جنابت نمی‌شود نماز خواند.

امّا حالا یک مثلاً مرجع پیدا شده و حکمی داده[1] بر جواز آب خوردنِ روزه‌دار و صحّت روزه‌اش؛ یعنی کَپَر نشین‌های کرمان و ... که سهل است، این خبر تا وسط کویر لوط هم می‌رود و شنیده می‌شود.

مانده‌ام که آیا جاهل قاصر در این زمان پیدا می‌شود یا نه؟!

 

:.

روزه به معنای امساک از خوردن و آشامیدن است؛

این تعریف به طوری یقینی و خدشه ناپذیر از ادلّه‌ی احکام به دست آمده است، یعنی آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام؛

و «حلال محمّد حلال إلى یوم القیامه و حرامه حرام إلى یوم القیامه»

و لینک مرتبط

[1] توقع ندارید که فکر کنم این حکم را نشنیده‌اید و من لینک بدهم؟!

۳۰ تیر ۹۲ ، ۲۳:۴۳ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

چهره عالم

آیت الله علوی سبزواری

این شب‌ها که می‌گذرد، بعد از فشار و خستگی فعالیت روزانه‌ام، جایی هست که رفتن به آنجا آرامم می‌کند.

آنجا خانه‌ی یک مرد عالم است؛ شب‌ها می‌نشیند و به استقبال مهمانانش از جا بلند می‌شود، کوچک یا بزرگ، کارگر یا استاد دانشگاه؛ به سوالات جواب می‌دهد و به مراجعات تلفنی.

عالمی که سال‌ها پیش به خاطر سوء برداشتی از حرفهایش، تا توانستند تخریبش کردند.

دیدن چهره‌اش آرامم می‌کند. باشد که عکسش بر تارک وبلاگم بماند تا نهادهای اطلاعاتی متصل به فلان جا، بدانند که من نه تنها به خانه‌ی این عالم رفت و آمد دارم، بلکه به وجودش افتخار می‌کنم و این را جار می‌زنم.

حضرت آیت الله علوی سبزواری، از علمای شهرم سبزوار

۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۰ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

این روزها

این روزها که وبلاگم به روز نمی‌شود، سخت درگیرم. بخشی از مشغله‌ام تدریس در کلاس وبلاگ‌نویسی و طنز نویسی است. در مورد این دو کلاس هم کلی حرف دارم که سر فرصت در وبلاگ خواهم زد.

(یکی بیاد هندونه‌هایی که زیر بغل خودم گذاشتم رو جمع کنه)

۲۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۷ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بساط تنهایی!

بساط تنهایی

می‌فرماید:

هیچ کجا خانه‌ی خود آدم نمی‌شود؛
الّا اینکه اینترنتش قطع شود.

البته با توجه به اینکه ایّامِ [...] سختِ امتحانات است، و فرصت کافی‌نت و ... نیست.

ربط عکس هم با خودتان، به من چه! فقط این عکس را هم ببینید بد نیست.

البته باز می‌فرماید، آن هم هنگام خیلی تنهایی که:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
سیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار!

و حاشیه می‌زند که ما این‌جوری هستیم که:

چایی پشت چایی، چایی پشت چایی!

و مگر گاهی بفرماید:

چایی بعد تخم مرغ، تخم مرغ بعد چایی!

و در آخر هم شاعری رومی می‌فرماید:

امشب از شب‌های تنهایی است رحمی کن بیا

۰۹ تیر ۹۲ ، ۲۰:۴۸ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

این روزهای من ...

این روزهای من ...

[...]

مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند

[...]

روزی که دست خواهش، کوتاه
روزی که التماس، گناه است
و فطرت خدا
در زیر پای رهگذران پیاده رو
بر روی روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبیند


روزی که روی درها
با خط ساده‌ای بنویسند:
«تنها ورود گردن کج، ممنوع»


و زانوان خسته‌ی مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشود
[...]


آیینه حق نداشته باشد
با چشم‌ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد
بی پنجره بروید
[...]


ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می‌گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

 قیصر امین پور؛ کاملش را بخوانید

۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰