۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

مرجع واحد

توی مسجدی بین راه سبزوار ـ مشهد مشغول خواندن نماز ظهر بودیم. غیر از ما مرد میان‌سالی داخل مسجد بود که با دست‌های بسته نماز می‌خواند.

نمازش و نمازمان که تمام شد، آمد نزدیک و گفت:

- یه سؤال شرعی دارم حاجی

با تردید بهش گفتیم:

- خب برادر، مرجع شما فرق می‌کنه، ممکنه جوابی که به شما می‌دیم مطابق فتوای مذهب فقهی شما نباشه.

مرد سنّی گفت:

- مرجع ما شما علماء هستین، فرقی نمی‌کنه که حاجی.

جوابش را دادیم، تشکّر کرد و رفت. راننده‌ی وانت بود که خربزه بار زده بود. به درک و فهمی که آن راننده‌ی وانت، از وحدت و برادری مسلمانی داشت غبطه می‌خورم. چیزی که عدّه‌ای هنوز نمی‌فهمندش.

 


از این خاطره‌ می‌توانید علیه برادر سنّی و اهل تسنّن هم استفاده کنید، به اندیشه‌ی شما برمی‌گردد!

۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

مشعل المپیک در پیاده‌روی اربعین

مسئولان برگزاری المپیک، مسیر حرکت مشعل المپیک 2016 را طوری انتخاب کردند که در این مسیر زیبایی‌های برزیل و فرهنگ متنوع آن وجود داشته باشد.

یونیفرم رسمی حمل مشعل تی‌شرت سفیدرنگ و شلوارکی با حاشیه‌های زرد و سبز است. مسئولان برگزاری ریو معتقدند که سفید نشان دهنده صلح و اتحاد، زرد نشانگر مشعل المپیک و سبز یادآور پرچم برزیل است.

***

عدّه‌ای از مردم به خاطر کم بودن حقوق‌شان تحصّن می‌کنند و مقابل یک اداره یا بانک چند روز می‌نشینند و غذا نمی‌خورند تا اعتراض‌شان را به گوش وزیر یا رئیس جمهور برسانند. یا مثلاً توی اتفاقات سال 88، کسانی که زندانی شده بودند تحصّن می‌کردند و یک هفته شاید هم بیشتر غذا نمی‌خوردند. عدّه‌ای مسیری را پیاده‌روی می‌کردند و یا راهپیمایی انجام می‌دادند تا فریادشان را به گوش دیگران برسانند.

***

به نظر شما این‌ها چرا این کار را می‌کنند؟ چرا تحصّن می‌کنند؟ چرا یک مشعل ساده‌ی المپیک دست به دست در کل دنیا می‌چرخد و افراد زیادی آن را با پای پیاده حمل می‌کنند حتّی بالای قلّه‌ی اورست.

بعد وارد هر منطقه و کشوری که می‌شود کلّی تجلیل و خسته نباشید و ... برایش برگزار می‌کنند؟! مگر این مشعل المپیک چیست که باید پای پیاده روانه‌ی مقصد بشود؟ خب سوار هواپیمایش کنند تا در عرض نیم ساعت به مقصد برسد. اگر این مشعل بدون سر و صدا به مقصدش برسد مشکلی پیش می‌آید؟

یعنی آن وقت دیگر المپیک چیزی جهانی نمی‌شود؟ آن وقت کلّ دنیا خبردار نمی‌شوند که المپیک در راه است و ... ؟ معلوم است که نمی‌شوند.

مساله همین سر و صدا است. مساله همین رساندن به گوش عالم است.

ولی چرا کسی به مشعل المپیک خرده نمی‌گیرد ولی به پاهای برهنه‌ی مسیر نجف تا کربلا و یا سبزوار و شاهرود و تهران و ... تا مشهد ایراد وارد می‌کنند و هزار شبهه برایش می‌سازند؟! چرا؟! با اتوبوس و هواپیما به مشهد و کربلا می‌شود رفت ولی مشعل المپیک را نمی‌شود با هواپیما و کشتی و اتوبوس برد؟! معلوم است که نمی‌شود، به همان دلیل بالا.

تا به حال به این فکر کرده‌اید که این پیاده‌روی‌ها جدای از رشد معنوی که برای هر فرد دارد چه تاثیری را در جهان می‌گذارد؟

کمی به مشعل یالثارات الحسین و دادخواهی از مظلومان و پابرهنگان عالم در مسیر پیاده‌روی کربلا یا مشهد فکر کنید.

 

***

این یادداشت را در  شماره 19 نشریه نشانی منتشر کردم. نشریه را از اینجا دریافت کنید.

۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۰ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

انگار دلم مانده در جاده قم مشهد

امشب در حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها بودم. دقیقا سی شب پیش هم در حرم حضرت رضا علیه‌السلام.

شبی که در چشم پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتم و ازدواج کردم.

همیشه‌ زندگی‌ام مدیون این خواهر و برادر بوده‌است؛ حالا هم. حاجتم را که طلب می‌کنم، خواهر من را به برادر حواله می‌کند و برادر هم من را به خواهر.

سال‌هاست که طواف می‌کنم قم مشهد را.

    

پی‌نوشت:

+ 45 روز وبلاگم را به روز نکردم و هیچ توجیهی برای این خاک‌خوردگی ندارم.

+ لپ تاپم که به سرقت رفت، آنقدر کامنت‌های دلسوزانه برایم آمد که دیگر داشتم نگران دوستان و مخاطبان وبلاگم می‌شدم، بندگان خدا از من بیشتر غصه می‌خوردند.

بله لپ تاپم پیدا شد الحمدلله.

خیال همه راحت.

 

۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۲:۳۷ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

اهلی شده‌ام!

دفتر پیداشدگان حرم

انت اهل لذلک

وقتی داخل حرم امام رضا علیه‌السلام کار زائرش را راه می‌اندازی، دلت خوش است اگر خودت شایسته‌ی دیده شدن نیستی،‌ دست کم به خاطر این زائر شاید دیده شدی.

مقابل تابلوی اذن دخول ایستاده بودم، همیشه بند آخر اذن دخول خیالم را راحت می‌کند که اجازة ورود دارم، آنجا که نوشته است: اگر من اهلش نیستم، تو اهلش هستی!

اذن دخولم را خواندم که زنی به عربی گفت: برایم بخوان. برایش با صدای بلند و شمرده شمرده خواندم و او هم زمزمه می‌کرد.

من که اهلش نبودم، به خاطر این زائر شاید اهلش شدم.

 

قطعت البلاد رجاء رحمتک

روبروی ضریح ایستاده بودم و پشت به قبله روی پله. پیرمردی که پشت به ضریح داشت و قصد خروج، دیده یا ندیده دستم را گرفت و خودش را از پله بالا کشید، آرام ایستادم و به ضریح نگاه کردم.

به این بند زیارت‌نامه رسیده بودم که نوشته بود: به سوی تو حرکت کردم و از شهرم جدا شدم، به امید لطف و رحمتت... و خیالم راحت شد که اینجا ایستاده‌ام تا تکیه‌گاه این زائر باشم و شاید اهلش ...

هرکارم کنند، باز منفعت طلبم دیگر!

مقابل ضریح حاجاتم را مرور می‌کردم. دختربچه‌ای شیرین بی خیال مقابلم قدم می‌زد. کنار پدرش که آرام گرفت شبیه پدرش دست‌هایش را بالا آورد و گفت: ما رو ببر کربلا، ما رو ببر بهشت.

خجالت کشیدم از خودم و زیارت‌نامه خواندنم، هرطور فکر کردم دیدم نمی‌توانم مثل آن دختر بی غل و غش دعا کنم، این‌قدر ساده و بی‌آلایش، بی هیچ حاجت دنیایی.

 

دفتر پیدا شدگان

سابق، کسانی که گم می‌شدند را به دفتر گم‌شدگان حرم می‌بردند، علی‌الظاهر اخیراً همه در حرم پیدا می‌شوند یا پیدا می‌کنند، دیگر نه کسی گم می‌شود و نه کسی کسی را گم می‌کند.

این سوّمین زیارت این ماهم بود، و آنچه خواندید مجموع این سه زیارت بود، مدّتی است اهلی‌ام کرده‌اند، خدایا شکرت.

۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۹ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دو گنبد و دو ضمیر

قطار قم به مشهد

قم، سوار تاکسی بشوی و راننده مموری‌اش را به دستگاه پخشش زده باشد و تنها آهنگ داخلش هم دربارة امام رضا علیه السلام باشد. تا مقصد هم چند بار تکرار بشود و از قضا تو همان شب، بلیط قطار قم به مشهد داشته باشی.

***

هنوز تازه عادت کرده بودم که مقابل این گنبد طلایی، ضمیر را مونث بیاورم و بگویم: السلام علیکنّ و رحمة الله و برکاته، که راهی مشهدم می‌کنند و باید ضمیر را مذکر بیاورم.

و باز به قم که بر می‌گردم و ضمیری که باید مونث بیاید و به اشتباه مذکر بر زبانم می‌نشیند.

این اشتباهِ مکرر را دوست دارم.

۰۳ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۳۴ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

گیر و گور

حتماً گیری، گوری داشته‌ام، که باید از هزار کیلومتر آن طرف‌ترش حرکت کنم و تا 220 کیلومتری‌اش برسم، ولی حق نداشته باشم کیلومتری جلوتر بروم، آن‌هم شبی که همه، حتّی پیاده خود را به آنجا می‌رسانند؛

حتّی ثامن الحجج[1] هم اتوبوس رایگان گذاشته بود.

حتماً گیری، گوری داشته‌ام.

فقط دل‌خوشی‌ام این بود که شب شهادت، مدّاح نوجوان هیئت‌مان، آن‌هم آخرین شب هیئت، بدجور دلم را برد ...



[1] ثامن الحجج، علاوه بر لقب صاحب اصلی‌اش، مدّتی‌ست در شهر ما، صاحب دیگری هم پیدا کرده.

۱۱ دی ۹۲ ، ۲۳:۲۶ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جادة قم مشهد

در واقع چند روزی بود که حتی به وبلاگم، سری هم نزدم چه رسد به نوشتن یادداشتی.

چند روزی با این موجودات خوب اردویی داشتیم؛ خعلی خوش گذشت.

 

  

 

:. انگار دلم مانده، در جادة قم مشهد

:. شاعری در قطار قم مشهد، چای می‌خورد و زیر لب می‌گفت

   شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران، بانو

۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۰:۴۷ ۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰