حتماً گیری، گوری داشته‌ام، که باید از هزار کیلومتر آن طرف‌ترش حرکت کنم و تا 220 کیلومتری‌اش برسم، ولی حق نداشته باشم کیلومتری جلوتر بروم، آن‌هم شبی که همه، حتّی پیاده خود را به آنجا می‌رسانند؛

حتّی ثامن الحجج[1] هم اتوبوس رایگان گذاشته بود.

حتماً گیری، گوری داشته‌ام.

فقط دل‌خوشی‌ام این بود که شب شهادت، مدّاح نوجوان هیئت‌مان، آن‌هم آخرین شب هیئت، بدجور دلم را برد ...



[1] ثامن الحجج، علاوه بر لقب صاحب اصلی‌اش، مدّتی‌ست در شهر ما، صاحب دیگری هم پیدا کرده.