در واقع چند روزی بود که حتی به وبلاگم، سری هم نزدم چه رسد به نوشتن یادداشتی.
چند روزی با این موجودات خوب اردویی داشتیم؛ خعلی خوش گذشت.
:. انگار دلم مانده، در جادة قم مشهد
:. شاعری در قطار قم مشهد، چای میخورد و زیر لب میگفت
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران، بانو
آدم حسودیش میشه (منظور از آدم خودم بودم )...
خودت تو عکس نیستی که آقاحمید ... مطابق معمول عکاسی ؟؟؟