::. به داد سبزوار برسید!*

گفتن این چیزها بد نیست. اصلاً می‌نویسم که همین چیزها را بگویم. خجالتی هم برایم ندارد.

***

راستش گاهی از اینکه حوزة فعالیتم یا میدان کارم در سبزوار است ناراحت بودم. از این ناراحت بودم که در شهری مثل سبزوار که جوان‌ها و نوجوان‌ها، که موضوع کار من هستند، ظرفیت‌های گنده‌ای دارند، آدم‌های بزرگی هستند، ولی به خاطر نبود امکانات و فضای کم عمق سبزوار، این ظرفیت‌ها کور می‌شود. شاید ته دلم آرزو می‌کردم که چه قدر خوب می‌شد مثلا در مشهد یا قم یا حتی تهران فعالیت می‌کردم.

خدا را شکر می‌کنم که اینقدر من را دوست دارد که در یک شب سرد، که پای لب تاب نشسته‌ام و ظاهراً اتفاقی، من را با حاج عبدالله والی آشنا می‌کند. تا بفهمم که چه قدر در اشتباه بوده‌ام. حاج عبدالله والی 23 سال در بشاگرد خدمت کرد. خدمتی که متوقفش نشد مگر به وفاتش.

***

آقای امیرخانی خاطره‌ای از دیدارش با حاج عبدالله والی دارد که خواندنی است، اینجا هم بیشتر می‌توانید از حاج عبدالله بفهمید.

***

تنبل شده‌ام، و گرنه حداقل دوهزار کلمه می‌نوشتم که چرا از حاج عبدالله والی نوشتم. باید خودتان زخمتش را بکشید!!!

* امام یک در یک سخنرانی فرمودند: به داد بشاگرد برسید.