این روزها در خانهی یکی از علمای بزرگ شهر ما که مردم به خانهاش زیاد مراجعه میکنند، کاغذی روی دیوار زدهاند و رویش نوشتهاند: «بحث سیاسی ممنوع، چه راست، چه دروغ»
این شبهایی که تا دور هم جمع میشویم و به مهمانی هم میرویم شروع میکنیم به بحثهای بی سر و ته انتخاباتی که آخرش هم کدورت است و دلخوری؛ و به خیال خودمان که داریم روشنگری میکنیم و شبهافکنی و از این مزخرفات ...
و پسر که جلوی پدر در میآید و از کاندیدای محبوبش دفاع میکند و پدر اگر خیلی صبور باشد فقط آهی میکشد و یاد جوانی خودش میافتد و پدر خدابیامرزش.
برادر که تا سوتیای از کاندیدای محبوب برادرش گیر میآورد آن را در خانه و برای همهی اهل خانه جار میزند، و مادر است که آهی میکشد و یاد بزرگ شدن بچههایش میافتد.
دارد حرمتها فدای چه میشود؟
فدای عشق
فدای بندگی
فدای دکتر، سعید جلیلی