وقتی سوژه نداریم چه کار کنیم؟
در این مواقع میگویند هنرمند در قبض سوژه به سر میبرد، و طبیعتاً وقتی سوژه دارد میگویند در بسط سوژه به سر میبرد. لذا سوال اصلی این است که وقتی در قبض سوژه به سر میبریم، آیا مسهلی برای آن وجود دارد؟ و آن چیست؟
در پاسخ باید گفت که چندین راهکار وجود دارد که شما از قبض سوژه بیرون بیایید و دچار بسط سوژه شوید.
یک ) بنشینید و تلویزیون را نگاه کنید. سعی نکنید به جملهی پیشین گیر بدهید و بگویید: کسی که تلویزیون را، نگاه نمیکند، آنچه نگاه میکنند برنامههای تلویزیون است. (خدمتتان عرض شود که ما خودمان آخر ادبیّات هستیم لازم نکرده است به ما تذکر بدهید. حرف ما دقیقاً همان است که گفتیم.) بله بنشینید و فقط خود تلویزیون را نگاه کنید، تلویزیون خاموش.
در واقع اهل فنّ معتقد هستند که آدمی از سوژههای تکراری هم میتواند سوژه بسازد، اصلاً اعتقاد دارند خلاقیّت همینجاست که به وجود میآید، یعنی دقیقاً جلوی تلویزیون خاموش.
توضیح بیشتر آنکه بر هیچ نویسنده و نقّاد و روزنامهنگار و طنزنویس و وبلاگنویس ماهری پوشیده نیست که برنامههای تلویزیون اعمّ از آگهیهای بازرگانی تا سریالها و اخبار و ... منبعی از سوژه هستند. اینها آمدهاند تا شما قلمتان بیکار نباشد. مثلاً میتوانید در مورد درصد فراوان آب در سریالهای ایرانی صحبت کنید آن هم در این شرایط کمآبی، خیلی طرفدار دارد. امّا فرض آن است که شما همهی این چیزها را نوشتهاید و حالا به دنبال سوژهی جدید هستید. به همان اعتقاد اهل فنّ که در بالا گفته شد، یعنی در سوژههای تکراری هم میشود سوژهی جدید پیدا کرد، کافیست شما جلوی تلویزیون بنیشید و چون شما عمری جلوی این تلویزیون نشستهاید و سوژه یافتهاید و اصلاً نویسنده بودن خود را مرهون تلویزیون هستید (مانند نگارندهی این سطور) به محض اینکه مقابلش بنیشید و فقط به آن خیره شوید، سوژهها به سراغ شما میآیند. تکرار میکنم که این راهکار برای کسی است که عمری مقابل برنامههای تلویزیون نشسته است و سوژه برای نوشتن پیدا کرده و حالا فقط کافیست در مقابل تلویزیون خاموش بنشیند تا سوژهها پیدایشان بشود. این روش کاملاً علمی است و در مقالهای در سایت owddtvobject.net ذیل بحث object توسط دکتر marshal me-721 منتشر شده است.
کافیست همین حالا امتحان کنید. خیره شوید، خیرهتر، بیشتر، کمی بیشتر، نه تکان نخورید، پلک نزنید، اًه پلک زدید، دوباره، حساب نیست، دوباره خیره بشوید، آقا شما پلک زدی من حواسم بود. دوباره.
بله میگفتم، اگر دیدید افاده نکرد، یا باید تلویزیون خود را عوض کنید، چرا که احتمالاً سوژهسازش سوخته و یا اینکه سراغ راهکار دوّم بروید.
دو) شاید زیاد برایتان پیش آمده باشد که دوستان یا اطرافیانتان و یا حتّی خودتان، در جمع سوتیای بدهید، مثلاً کلمهای را اشتباه تلفظ میکنید یا ضرب المثلی را اشتباه میخوانید یا حتّی شعری را. همه به این اشتباهات میخندند و از کنار آن میگذرند، ولی یک هنرمند که در به در دنبال سوژه میگرد، در این مواقع متفکرانه مینگرد و از آن سوژه میسازد، به عبارت دیگر، غیرهنرمندان این سوتیها را مسخره میکنند ولی هنرمند از آنها اثر هنری خلق میکند، حالا شاید بعداً در اثر هنریاش مسخره کند طرف را، اینش دیگر به ما ربطی ندارد.
مثلاً برای نگارنده بارها پیش آمده است که ضربالمثلهایی را وارونه شنیدهام، آخرین و داغترینش این بود: «رطبخورده کی شود مانند دیدن»
یک ذهن خلّاق و جوّال است که فقط میتواند از این تعبیر اشتباه یک قطعهی ادبی درست کند. این ضربالمثل جدید، دارد نقض میکند ضرب المثل دیگری را.
تصور کنید کسی به شما بگوید: «ما نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم» شما بلافاصله در جوابش میگویید: «رطب خورده کی شود مانند دیدن» یعنی دیدن نان گندم و رطب فایده ندارد، باید بخورید تا درک کنید. کی خوردن رطب و نان گندم مانند دیدن آنهاست؟! کافیست فقط قیافهی طرف مقابلتان را تصور کنید که چه قدر کِنِف شده است که شما در جوابش چنین ضرب المثل کوبندهای را به کار بردهاید.
ضرب المثلهای دیگری هم از این دست به گوش نگارنده خورده است که هر کدام منبعی از سوژه هستند، مثل: «آهش گروی نُهِشه»، «کارد بزنی استخونش در نمیاد».
که هر کدام ترکیبی از دو ضرب المثل است که به زیبایی در کنار هم قرار گرفتهاند.
شما با انجام این دو راهکار نه تنها دچار بسط سوژه میشوید، بلکه اگر افراط کنید، باید راهکارهای قبض سوژه را خدمتتان ارسال کنم تا حال مزاجیتان خوب شود.
پایدار باشید و منبسط.
امیدوارم حال مزاجی تان "معتدل" باشد...
از بس قبض و بسط و ... گفتید دلمان آشوب شد ... به جان دکتر marshal me-721 قسم!(ما هم یکی از همین دکترها داشتیم، درایورش پیدا نبود انداختیم دور...)
برای هنگ سوژه اگر دارو و دوایی دارید بفرمایید لطفاً...من دچار کمبود ذوق نوشتاری شده ام :|
اللهم اشفع کل مریض و الرزقنا السوژه الباحال
به ما هم سر بزن و نظری بده و ...
یا علی