۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صدا و سیما» ثبت شده است

یک بام و چند هوا؟!

این افراد که یک دولت‌مرد و یک شخصیت دینی هم جزوشان است، در یک مراسم ملّی، دارند به چه نگاه می‌کنند که میلیون‌ها نفرِ دیگر، از تلویزیون ملی نمی‌توانند آن را ببینند؟!

سؤالم، استفهام حقیقی نیست، شاید تعجیبی باشد شاید هم چیزی دیگر.

 

(عکس مربوط به اجرای علیرضا قربانی در جشنواره فجر 95 است.)

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دفترخونه‌تون پسره یا دختر؟!

آدم عق‌ش می‌گیره وقتی این سریال رو می‌بینه. به زور می‌شه چند تا دیالوگ معمولی توش پیدا کرد. معمولی یعنی دیالوگی مثل دیالوگای رایج بین مردم نه جمله‌ها و اصطلاحاتی که توی فیلم‌فارسی‌ها و فیلم‌های 30 یا 40 سال پیش، اون هم به ندرت شنیده می‌شد.

از بهزاد فراهانی بگیر تا آهی امیرعلی که دیشب توی سریال، جمله‌ای گفت بس نغز.

لادن گفت: جلوی اوّلین دفترخونه بایست(تا طلاقم رو بگیرم)

آهی گفت: مادر نزائیده دفترخونه‌ای که طلاق زنمو ازم بگیره.

باز اگه فیلم طنز بود آدم می‌خندید، ولی آخه من موندم این چه مدل دیالوگ‌هاییه!

جدیداً دفترخونه‌ها رو مادرها می‌زان؟!

 

والا!

۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خودزنی!

دیشب بعد از پخش سریال کیمیا، گزارشی از تولید این سریال پخش شد.

بازیگر نقش کیمیا، خانم مهراوه شریفی‌نیا با روسری قرمزی و حجابی غیر صداوسیمایی! و آرایشی که هنگام راهپیمایی‌ها و انتخابات در کادر صدا و سیما دیده می‌شود، در مورد کیمیا و تاثیر نقشش در زندگی واقعی‌اش گفت، بعد هم جمله‌ای گفت که: شاید اصلاً این حرف‌ها به قیافة من نخوره و ...

به نظرم این گزارش دو تا پیام داشت برای بینندگان کیمیا.

اوّلی‌اش این است که خود صدا و سیما دارد می‌گوید سریال کیمیا الکیه! دختری به اسم کیمیا با اون مقیّدات مذهبی و شور انقلابی الکیه! سریال کیمیا رو فقط باید تماشا کرد نه زندگی.

دوّمی‌اش هم این که خود خانم مهراوه شریفی‌نیا گفت که این فقط یه نقش بود و خلاص. کیمیا رو فقط باید توی رویا دید نه توی واقعیّت. یعنی قشنگه که کیمیا رو توی فکر و رویا بیاری نه توی زندگی.

البته به نظرم سابق هم این پیام‌ها توی همة سریال‌ها بود، ولی دیگه اینقدر صداوسیما دست خودش رو رو نکرده بود.

۳۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رطب خورده کی شود مانند دیدن؟!

وقتی سوژه نداریم چه کار کنیم؟

در این مواقع می‌گویند هنرمند در قبض سوژه به سر می‌برد، و طبیعتاً وقتی سوژه دارد می‌گویند در بسط سوژه به سر می‌برد. لذا سوال اصلی این است که وقتی در قبض سوژه به سر می‌بریم، آیا مسهلی برای آن وجود دارد؟ و آن چیست؟

در پاسخ باید گفت که چندین راه‌کار وجود دارد که شما از قبض سوژه بیرون بیایید و دچار بسط سوژه شوید.

یک ) بنشینید و تلویزیون را نگاه کنید. سعی نکنید به جمله‌ی پیشین گیر بدهید و بگویید: کسی که تلویزیون را، نگاه نمی‌کند، آنچه نگاه می‌کنند برنامه‌های تلویزیون است. (خدمت‌تان عرض شود که ما خودمان آخر ادبیّات هستیم لازم نکرده است به ما تذکر بدهید. حرف ما دقیقاً همان است که گفتیم.) بله بنشینید و فقط خود تلویزیون را نگاه کنید، تلویزیون خاموش.

در واقع اهل فنّ معتقد هستند که آدمی از سوژه‌های تکراری هم می‌تواند سوژه بسازد، اصلاً اعتقاد دارند خلاقیّت همینجاست که به وجود می‌آید، یعنی دقیقاً جلوی تلویزیون خاموش.

توضیح بیشتر آنکه بر هیچ نویسنده و نقّاد و روزنامه‌نگار و طنزنویس و وبلاگ‌نویس ماهری پوشیده نیست که برنامه‌های تلویزیون اعمّ از آگهی‌های بازرگانی تا سریال‌ها و اخبار و ... منبعی از سوژه هستند. این‌ها آمده‌اند تا شما قلم‌تان بیکار نباشد. مثلاً می‌توانید در مورد درصد فراوان آب در سریال‌های ایرانی صحبت کنید آن هم در این شرایط کم‌آبی، خیلی طرف‌دار دارد. امّا فرض آن است که شما همه‌ی این چیزها را نوشته‌اید و حالا به دنبال سوژه‌ی جدید هستید. به همان اعتقاد اهل فنّ که در بالا گفته شد، یعنی در سوژه‌های تکراری هم می‌شود سوژه‌ی جدید پیدا کرد، کافی‌ست شما جلوی تلویزیون بنیشید و چون شما عمری جلوی این تلویزیون نشسته‌اید و سوژه یافته‌اید و اصلاً نویسنده بودن خود را مرهون تلویزیون هستید (مانند نگارنده‌ی این سطور) به محض این‌که مقابلش بنیشید و فقط به آن خیره شوید، سوژه‌ها به سراغ شما می‌آیند. تکرار می‌کنم که این راه‌کار برای کسی است که عمری مقابل برنامه‌های تلویزیون نشسته است و سوژه برای نوشتن پیدا کرده و حالا فقط کافی‌ست در مقابل تلویزیون خاموش بنشیند تا سوژه‌ها پیدایشان بشود. این روش کاملاً علمی است و در مقاله‌ای در سایت owddtvobject.net ذیل بحث object  توسط دکتر marshal me-721  منتشر شده است.

کافی‌ست همین حالا امتحان کنید. خیره شوید، خیره‌تر، بیشتر، کمی بیشتر، نه تکان نخورید، پلک نزنید،‌ اًه پلک زدید، دوباره، حساب نیست، دوباره خیره بشوید، آقا شما پلک زدی من حواسم بود. دوباره.

بله می‌گفتم، اگر دیدید افاده نکرد،‌ یا باید تلویزیون خود را عوض کنید،‌ چرا که احتمالاً سوژه‌سازش سوخته و یا این‌که سراغ راه‌کار دوّم بروید.

 دو) شاید زیاد برایتان پیش آمده باشد که دوستان یا اطرافیانتان و یا حتّی خودتان، در جمع سوتی‌ای بدهید،‌ مثلاً کلمه‌ای را اشتباه تلفظ می‌کنید یا ضرب المثلی را اشتباه می‌خوانید یا حتّی شعری را. همه به این اشتباهات می‌خندند و از کنار آن می‌گذرند، ولی یک هنرمند که در به در دنبال سوژه می‌گرد، در این مواقع متفکرانه می‌نگرد و از آن سوژه می‌سازد، به عبارت دیگر، غیرهنرمندان این سوتی‌ها را مسخره می‌کنند ولی هنرمند از آنها اثر هنری خلق می‌کند، حالا شاید بعداً در اثر هنری‌اش مسخره کند طرف را، اینش دیگر به ما ربطی ندارد.

مثلاً برای نگارنده بارها پیش آمده است که ضرب‌المثل‌هایی را وارونه شنیده‌ام، آخرین و داغ‌ترینش این بود: «رطب‌خورده کی شود مانند دیدن»

یک ذهن خلّاق و جوّال است که فقط می‌تواند از این تعبیر اشتباه یک قطعه‌ی ادبی درست کند. این ضرب‌المثل جدید، دارد نقض می‌کند ضرب المثل دیگری را.

تصور کنید کسی به شما بگوید: «ما نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم» شما بلافاصله در جوابش می‌گویید: «رطب خورده کی شود مانند دیدن» یعنی دیدن نان گندم و رطب فایده ندارد، باید بخورید تا درک کنید. کی خوردن رطب و نان گندم مانند دیدن آنهاست؟! کافی‌ست فقط قیافه‌ی طرف مقابل‌تان را تصور کنید که چه قدر کِنِف شده است که شما در جوابش چنین ضرب المثل کوبنده‌ای را به کار برده‌اید.

ضرب المثل‌های دیگری هم از این دست به گوش نگارنده خورده است که هر کدام منبعی از سوژه هستند، مثل: «آهش گروی نُهِ‌شه»، «کارد بزنی استخونش در نمیاد».

که هر کدام ترکیبی از دو ضرب المثل است که به زیبایی در کنار هم قرار گرفته‌اند.

 

شما با انجام این دو راه‌کار نه تنها دچار بسط سوژه می‌شوید، بلکه اگر افراط کنید، باید راه‌کارهای قبض سوژه را خدمت‌تان ارسال کنم تا حال مزاجی‌تان خوب شود.

پایدار باشید و منبسط.

۲۰ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۹ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

یافتن سوژه در تبلیغات تلویزیونی

یا: Find objects in television advertising

محققان آزمایشگاه آبجکت در شمال غرب مریخانا، بر روی تبلیغات تلویزیونی ایران تحقیق و مطالعه‌ای انجام داده‌اند که صبح امروز به طور رسمی منتشر شد.

آنها به این نتیجه رسیده‌اند که اگر مثلا یک برنامه‌ی تبلیغی در مورد لوازم آرایشی در آمریکا ساخته می‌شود در آن از تصاویری مربوط به لوازم آرایشی استفاده می‌کنند، یعنی مثلا از زنانی زیبارو و آرایش شده استفاده می‌کنند و اعتقاد دارند که این ارتباط تصویری باعث جذب بیشتر مشتریان نسبت به خرید کالای مربوط می‌شود.

در حالیکه تحقیقات آنها نشان می‌دهد این امر در ایران به شکلی کاملا معکوس رواج دارد، یعنی تصاویر کم‌ترین ارتباطی با موضوع ندارند، ولی به شدت در خرید آن کالا تاثیر می‌گذارند.

آقای جک هندل، کارشناس ارشد آزمایشگاه آبجکت در مورد یکی از برنامه‌های تبلیغاتی در ایران، در وبلاگ این آزمایشگاه چنین نوشته است:

در حال رصد تبلیغات ایران بودم، روند تحقیقات به این‌گونه است که ابتدا لیستی از میان‌برنامه و برنامه‌های بازرگانی ایران در طول روز تهیه می‌کنیم. در ادامه فیلم ها ضبط می‌شوند و بعد توسط مترجم ترجمه می‌شوند.

یکی از مواردی که برایم جالب بود را برایتان شرح می‌دهم. شیوه‌ی من این است که چند ثانیه‌ی ابتدای تبلیغ را می‌بینم و در لیست می‌نویسم که این فیلم تبلیغ شامپو یا برنج یا ... است و سپس ترجمه می‌شود و دوباره برای من فرستاده می‌شود.

در ابتدای یکی از فیلم‌ها چند زن زیبا رو و آرایش شده با لباس‌هایی به ظاهر قدیمی، سنتی، شیک و زیبا بود، که در دشتی با ناز و کرشمه راه می‌رفتند.

من هم در لیستم جلوی این فیلم نوشتم: fashion show, women's clothes

امّا روز بعد مسئول آزمایشگاه با من تماس گرفت و کلی من را توبیخ کرد که چرا بی دقتی به خرج می‌دهی و به خاطر آن جریمه شدم، قضیه را که پیگیر شدم فهمیدم، فیلمی که برایش نوشته بودم fashion show, women's clothes  ، در مورد هیج یک از اینها نبوده است، در کمال ناباوری نظر مترجم را که خواندم نوشته بود: this video is about Sauce

ابتدا باورم نمی‌شد که این اتفاق افتاده است، تصمیم گرفتم که فیلم را کامل با ترجمه‌ی آن ببینم. فیلم به شرح زیر بود:

تعدادی زن زیبا رو و آرایش کرده با لباس‌های رنگ وارنگ در دشتی با ناز و کرشمه راه می‌رفتند. زیرنویس نریشن را اینگونه ترجمه کرده بود: آهنگ، شعر، آهنگ، شعر، رب هوشنگ، ربی خوش رنگ.

جک هندل در ادامه‌ی نوشته‌ی خود به چند تبلیغ دیگر هم اشاره کرده است از جمله کیک آسان هضم ، که در مورد آن نوشته است:

ابتدا فیلم خیلی برایم بی معنا بود، امّا اصرار ورزیدم و یک کارشناس نمادشناسی از دانشگاه هوفرکمپ را به آزمایشگاه دعوت کردم، او می‌گفت: اگر دقت بکنی در کنار همه حرکات موزون و چهچه‌هایی که در تصویر می‌بینی در عمق تصویر، روی علف‌ها،چند عدد کیک روی یک سینی گذاشته شده است، در واقع این به معنای آشتی با طبیعت است که نشانی از یک فرهنگ غنی دارد. حتی چینش کیک‌ها را اگر دقت کنی، متوجه تفکر توحیدی خوابیده در این کیک می‌شوی، دقت کن که کیک‌ها به صورت هرمی بالا رفته‌اند و این به معنای همان حرکت از کثرت به وحدت است که در آئین شرقی طرف‌داران زیادی دارد.

در انتهای این تحقیق همچنین مقایسه‌ای میان تبلیغاتی تلویزیونی ایران و مریخانا شده است، این تحقیق اشاره به تفاوت میانِ ارتباط با موضوع در تبلیغات تلویزیونی ایران و مریخانا دارد. نمونه‌ای از تبلیغات در مریخانا را در ادامه می‌خوانید:

تبلیغات رب در مریخانا: شخصی با چند عدد گوجه می‌اید جلوی دوربین و توضیح می‌دهد که این‌هایی در که دست من می‌بینید گوجه هستند نه چیز دیگر، بعد نشان داده می‌شود که تعداد زیادی گوجه داخل یک دیگ در حال جوشیدن و تبدیل به رب هستند. در ادامه شخصی جلوی دوربین می‌آید و توضیح می‌دهد که رب محصولی است که از آن در انواع خورشت‌ها استفاده می‌شود، گاهی هم اگر گوجه نبود می‌شود برای املت از آن استفاده کرد، رب قرمز محصولی از مزارع شمال غرب مریخانا.

۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

فیلم «همه‌ی قرعه‌کشی‌های من»!

برنامه امشب شبکه‌ی سه سیما

جشن سی‌ و پنجمین سالگرد انقلاب، همراه با قرعه‌کشی 40 عدد پراید از طرف محصولات برنج اردلان

 

برنامه امشب شبکه‌ی دو سیما

برنامة حالا دیگه نوبت توست! همراه با قرعه‌کشی 4 عدد ویلا از طرف محصولات آرایشی بهداشتی سفیدآب

 

برنامه امشب شبکه‌ی یک سیما

برنامة دیگه وقتشه! با اجرای کامبیز پورمند، همراه با قرعه‌کشی 10 عدد سکة طلا از طرف محصولات تولیدی نم‌ناوران ایزوگام شمال‌شرق کشور

برنامة ورزش از نگاهی نو! بدون قرعه‌کشی

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۹ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

کودکانِ علامه!

آخر شب بود که زدم شبکه‌ی پویا. سرودی برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پخش می‌شد. پایین صفحه زیرنویس شد:

«عزیزم می‌دونی اگه دینت رو خوب بشناسی، روز قیامت خوشحال هستی؟»‍‍[1]

 

این زیرنویس به قدری با کودک درونم ارتباط برقرار کرد که نگو و نپرس؛ چه برسد به کودک‌های بیرونم.

خلاصه از وقتی این جمله را شنیدم و به لایه‌های عمیق این جمله در ارتباط با کودک و فهم کودک و فهم مسئولین شبکه‌ی پویا پی بردم، چند تا جمله‌ی پیشنهادی به ذهنم رسید.

اوّلی‌اش) پسر گلم، می‌دونی تا شیء واجب نشه، وجود پیدا نمی‌کنه؟ الشیء ما لم یجب لم یوجد. اگه این رو بفهمی خدا برات اثبات شده.

دوّمی‌اش) چیزقول بلای عزیزم، برّه کوچولوها رو اگه بخوای پخ پخ‌[2] کنی باید اوداج اربعه‌ی اونارو منقطع کنی، و گرنه خوردن گوشت‌شون حرومه.

سوّمی‌اش) شاهکار قرن معاصر، دخترکم، مراحل یقین سه تاس، علم به یقین، عین یقین و حقّ یقین.

بچه‌های نازنین، مسواک یاتون نره.

لینک کاملاً مرتبط: http://farsi.khamenei.ir/page?id=23045



[1] تقریبا چیزی شبیه این نوشته بود

[2] یعنی همان سر بریدن دیگه!

۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۲۲ ۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

فرهنگِ بی منطق

فرهنگِ بی منطق

یادداشت زیر را از بین کاغذهای یادداشتم، مربوط به سال‌های 1343 تا 1356، پیدا کردم، قضیه‌اش فکر کنم بر می‌گردد به 22بهمن سال1348؛ گوشه‌ی این کاغذ هم چند قطره خون ریخته شده بود.

خداییش من از همان موقع هم به فیلم و انیمیشن و فلسفه علاقه داشتم، نظری بیندازید:

 

فیلمنامه‌ای چند قسمتی برای انیمیشنی با موضوع حجاب نوشته بودیم، گفتند شما تصاویری می‌خواهید نشان دهید که احتمالاً صدا و سیما با پخش آن مشکل دارد. تصاویر هم کمی وضعیت جامعه را نشان می‌داد، نه افراط داشت و نه تفریط.
امروز که راهپیمایی و گزارش حضور مردم و زنان را دیدم فهمیدم صدا و سیما با پخش وضعیت واقعی جامعه مشکل ندارد، بعد شب که داشتم اختتامیه‌ی جشنواره‌ی فجر را می‌دیدم و زنان بازیگر را در لانگ شاتی که فقط یک افق کم داشت، فهمیدم که صدا و سیما با اینگونه تصاویر مشکل دارد.

در آخر هم فهمیدم این فلاسفه و مناطقه[1]، که می‌گویند جمع ضدین محال است، بیایند اینجا، تا ببینند چه قدر قشنگ جایز می‌شود.



[1] ج منطقی

۱۰ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۰۵ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

روغن موتورِ جهیزیه!

همه با هم خوش و بش می‌کنند که به یک‌باره پدر عروس خانم می‌گوید خب حالا بریم سر اصل مطلب.

پدر داماد یک دفعه حرف پدر عروس را قطع می‌کند و می‌گوید:

«قبل از اینکه بریم سر اصل مطلب من یه سؤال از عروس خانم دارم. ببخشید عروس خانم، شما توی جهیزیه‌تون قابلمه‌ی تفلونِ هومن هم دارین؟»

عروس خانم هم که گل از گلش شکفته می‌گوید:

«با اجازه بزرگ‌ترها بله» و با خیر و خوشی این دو جوان به خانه بخت می‌روند.

با این الگوی صحیحِ ازدواج که صدا و سیما پخش می‌کند فکر نکنم اصلاً این ازدواج‌هایی که کاملاً با شناخت طرفین شروع شده‌اند به طلاق بکشد. البته درست است که این سوژه های بد (درِ پیت) کار شرکت سازنده‌اش است و ربطی به صدا و سیما ندارد ولی صدا و سیما هم که گاراژ قدیر ژانگولر نیست.

و در آخر ما هم برای این ازدواج موفّق که در این پیام بازرگانی نیمه تمام ماند یک پایان خوب هم نوشتیم و آن اینکه:

وقتی پدر داماد خیالش از جهت این عروسِ با کمالات راحت شد و دریافت که او می‌تواند با یک قابلمه‌ی تفلون همسری خوب و مادری شایسته باشد، پدر عروس هم که باید خیالش راحت شود از اینکه دامادش مردی اهل زندگی و کار باشد و این که بتواند دخترش را خوشبخت کند از داماد می‌پرسد:

«ببینم آقا داماد شما برای اتومبیلتان از روغن موتورِ کامبیز استفاده می‌کنید؟!»

***

راستش قرار بود اینجا داماد هم بله را بگوید و هر دو به خانه بخت بروند ولی آقا داماد خیلی با حالتی جنتل‌مَنی یک روغن موتورِ دیگر از جیب کتش بیرون می‌آورد و در حالی که صدایش اکو دارد می‌گوید:

«من از روغن موتور کامران استفاده می‌کنم» و پدر عروس هم ناراحت می‌شود و این دو کبوتر عاشق به هم نمی‌رسند.

۱۸ دی ۸۹ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰