اگر دو تا چشم داشت
هفت اینچِ دیگر هم با کیفیت فول اچ دی قرض کرده بود و داشت گنبد را نگاه میکرد.
اگر دو تا چشم داشت
هفت اینچِ دیگر هم با کیفیت فول اچ دی قرض کرده بود و داشت گنبد را نگاه میکرد.
تفسیر:
شاعر[1] بعد از اینکه مصرع اول را سروده سراغ مصرع دوم رفته، و در آنجا به نکتهای دقیق اشاره کرده است؛ شاعر میفرماید: بعد از عمری رفت و آمد به کوچهی لیلی، وی (یعنی همان لیلی بانو) ما را درخت فرض کردهاند که جلوی در خانهشان سبز شده ایم.
تفسیر شعر: مرحوم صائب، در واقع زمانی این شعر را سروده که طالعِ وی همراهیاش نکرده است.
این روزها که وبلاگم به روز نمیشود، سخت درگیرم. بخشی از مشغلهام تدریس در کلاس وبلاگنویسی و طنز نویسی است. در مورد این دو کلاس هم کلی حرف دارم که سر فرصت در وبلاگ خواهم زد.
(یکی بیاد هندونههایی که زیر بغل خودم گذاشتم رو جمع کنه)
راستش ما فکر نمی کردیم این طور شود، یعنی قرار نبود؛
ما آمده بودیم که فقط آمده باشیم.
مثل اینکه شوخی شوخی قضیه را جدی گرفت این شورای نگهبان.
حالا ببینیم چه می شود، فال است و تماشا.
میتوانید کاملاً بی ربط بخوانید.
موسسه سخن پرور برنامه خود را برای انتخابات ریاست جمهوری 1392 اعلام کرد:
جملات کلیدی و رسانهای در مصاحبه ها، سخنرانیها و اطلاعیههای انتخاباتیتان را به ما بسپارید.
در ادامه گزارشی از موفقیتهای این موسسه در دورههای قبل را مشاهده میکنید:
1) اگر در سخنرانی اعداد و رقم زیاد باشد چنان تاثیری در ضمیر ناخودآگاه مردم دارد که بی حد و حصر است و هر چه این عداد بزرگتر و دست نیافتنیتر، رأیآوری بیشتر. مثلا کاندید ریاست جمهوری، که حداقل یک دوره در مجلس بوده، یک دوره تجربه حضور در کابینه یکی از دولتها را داشته و یک دوره هم در شورای شهر بوده میتواند اینگونه موفقیت داشته باشد، در ادامه پاراگراف طلایی که برای ایشان نوشتیم را میآوریم:
«بنده سال 83 نماینده مجلس اسلامی متشکل از 220 نماینده بودم، سال 87 در کابینهی دولت شریف بودم که متشکل از 90 عضو فعال بود، سالها پیش هم، در شورای شهری خدمت میکردم که 7 نفر عضو داشت، (تا به اینجا مخاطب متعجب است که چرا شما این اعداد بی اهمیت را میآورید، اما نتیجهای که از این مقدمات خواهید داشت مهم است)؛ بله مردم، این یعنی اینکه بنده تجربه 317 فعال سیاسی را پشت خودم دارم.»
2) ابهام و گنده گویی از جمله رموز تاثیر گذار در روان مردم است، به نحوی که هر چه این ابهام بیشتر و علمی و عقلایی صحبت کردن بیشتر، میزان کف و سوت هم بیشتر.
نمونهای که دو دورهی قبل موفقیت بالایی هم برای کاندید مورد نظر داشت این بود که استفادهای از آثار ارسطو و ملاصدرا داشتیم، بخشی از این شاهکار را بخوانید:
«باید حرکت کرد، امور گذرا اموری موقت هستند، باید به ثبات در امور کشور برسیم، در واقع این حرکت باید در ذات این دولت باشد، باید جوهر این دولت حرکت به سوی اهداف بزرگ داشته باشد، ثابت شده است که جهان در زمان است.»
کاش بودید و میدید که چگونه جمعیت ساکت شده بودند و دهانشان باز مانده بود و همه خیرهی کاندید مذکور شده بودند.
3) این مورد از موارد موفق شناخته شده است، چون اصول و مبانی این مورد کاملاً علمی و تخصصی است و از حوصلهی فرصت حاضر خارج است، با یک مثال توضیح می دهیم:
مثلاً میگویید: «بنده تا به حال یک کار اقتصادی مباح هم انجام ندادهام» خب آنچه مردم میفهمند این است که پس شما همهی کارهای اقتصادیتان مستحب و خیر بوده است، در حالی که ممکن است در واقع بعضی کارهای اقتصادیتان مباح نبوده بلکه حرام بوده است. مثل اینکه بگویید: «بنده تا به امروز از ماشینهای وزارت برای سفرهای شخصی استفاده نکردهام» و آنچه مردم میفهمند احتمالاً این است که شما میرفتهاید به ترمینال و بلیط اتوبوس تهیه میکردهاید و به سفر میرفتهاید، در حالیکه وزارت بلیط هواپیمای شما را تهیه میکرده و شما به سفری شخصی-مسئولیتی میرفتهاید.
4) بدانید که مهم نیست که شما چه کار خواهید کرد، مهم این است که قبل شما چه کار نکردهاند. لذا این مورد نیاز به مطالعات زیادی روی فعالیتهای رئیس جمهورهای دورههای قبل دارد. یک نمونه را بخوانید:
«شما بعد از انقلاب، وضع کشور را که مشاهده کنید میبینید اختلاف طبقاتی بیداد میکند، کسی نبود که به داد طبقهی پایین جامعه برسد، این قضیه سالها ادامه پیدا کرد.
دولتهای بعدی را که ببینید، باید گفت وا اسلاما، وا انقلابا، ما انقلاب کردیم که آن وضعیت ضعیف فرهنگی را شاهد باشیم؟ فرهنگ سقوط کرده بود!
دولتهای بعد این دولتها هم که دیگر نان را هم از سفره مردم بیرون کشیدند.»
در واقع از زمانی که مردها و زنها احساس کردند جمال را اگر در خود نیافتند در پرترهشان خواهند توانست، نیاز به فتوشاپ هم در بشر نهادینه شد.
از اینکه دانش آموز باشید تا استاد دانشگاه، اگر کار با فتوشاپ را بلد باشید، خیلی در هزینه و وقتتان صرفه جویی خواهد شد.
تازه اگر کمی هم رِند بازی در بیاورید میتوانید مثلاً به جای مادر مرحوم چاوز البرادعی را در بغل احمدی نژاد بگذارید، البته باید حواستان باشد سوتی ندهید که قد البرادعی دو برابر مادر چاوز باشد و آن وقت لو بروید.
خلاصه، اگر احساس نیاز کردهاید و یا کردید، بدانید که کار با فتوشاپ خیلی آسان است. دقت کنید که کار با ابزار فتوشاپ!، یادگرفتن اصول هنری تصویر چیزی است جدا.
فقط چند نکته را بدانید و بعد بروید تا میتوانید با فتوشاپ کار کنید:
یک) مهمترین چیزی که باید یاد بگیرید جعبه ابزار فتوشاپ است. کارش هم آسان است کافیست از محضر جناب گوگل استفتاء کنید که «جعبه ابزار فتوشاپ».
البته اگر هم کنار دست یک آشنا به فتوشاپ بنشینید و کارش را ببینید یاد میگیرید همانطور که من یاد گرفتم، ولی حواستان باشد خیلی آن وسط حرف نزنید.
دو) از جعبه ابزار که بگذریم باید برویم سراغ فیلترهای فتوشاپ، کافیست عکسی وارد فتوشاپ کنید و این فیلترها را اعمال کنید تا خودتان متوجه شوید.
گزینهی فیلترها را هم از منوی بالا راحت میتوانید پیدا کنید.
سه) اما اگر کار با فتوشاپ را خوب بلد هستید، باید بروید سراغ هنر طراحی گرافیک.
اگر کلاس کم هزینهای گیر آوردید سریعاً بروید ثبت نام کنید. اما مهمترین نکته دیدن کارهای خوب است. سعی کنید در سوژه و اجرای پوسترها و طرح جلدها دقیق شوید. سایت نگارخانه بانک خوبی است.
چهار) اگر هم عکاس هستید و از فتوشاپ برای تدوین و ادیت رنگ عکسهایتان استفاده میکنید بهتر است از نرم افزار Adobe Photoshop Lightroom استفاده کنید، نرم افزاری که هر عکاس حرفهای به آن نیاز دارد.
بهترین ورژن فتوشاپ هم نسخته cs5 است به نظر بنده.
بعد آنها را گرد هم آوردند و از اسلام گفتند و از تکلیف گفتند و از واجبات و محرمات.
در ادامه هم برای شیرفهم شدن نوبالغان دعوت شد از واعظی توانا. در ادامه برای شیرفهمتر شدن، دعوت شد از واعظ دوم، واعظ شمارهی 2 هم موعظه کرد و گفت و گفت، تا نوبت رسید به مادح محترم، وی مدح کرد و مدح کرد تا به انتهای برنامه رسیدند. در آخر هم برای حسن ختام دعوت شد از واعظ شمارهی 3، و این روند به حدی ادامه داشت که نوبالغان، واعظ کُش یا همان آخوندکُش شدند.
و در آخر برنامه هم تقدیر کردند و جایزه دادند، توپ و لباس ورزشی و شورت ورزشی و کفش و کذلک هدیه دادند، و برای شگونش هم به همه کتاب ارتباط با خدا(منتخب ادعیه) دادند تا به خانه برند و ارتباطشان منقطع نشود خدای ناکرده.
بعدترها آمار دادند که فلان تعداد نوبالغ در جشن تکلیف، احساس تکلیف و انجام وظیفه در آنها نهادینه شد.
در حالی که داشت مقالهای در مورد دستهای پشت پرده میخواند، با خود فکر کرد:
این دستهای پشت پرده، این طرف پرده هستند یا آن طرف پرده؟!
.
مردی برای مداوای درد چشمش پیش دامپزشک میرود. دامپزشک هم از همان داروهایی که برای دام و طیور استفاده میکرده است در چشم آن مرد میکند و او هم کور میشود. مرد که چشمهایش را از دست داده از دکتر شکایت میکند؛ قاضی جواب میدهد که این شکایت قابل پیگیری نیست چرا که اگر آن مردِ بیمار خر نبود برای مداوای چشمش پیش دامپزشک نمیرفت.[1]
سعدی هم این حکایت را بر میدارد و در گلستانش چاپ میکند و کتابش روانهی بازار میشود، تا عبرتی باشد برای آن ها که بعضی وقتها خر میشوند.
..
مدتی بعد که فروش گلستان زیاد شده و در هر جایی پیدا میشود، در یک دامپزشکی دکتری دارد گلستان سعدی میخواند، مردی در حالی که دستش را روی چشمم گذاشته وارد مطب میشود و از درد آه و ناله میکند و میگوید: "چشمم، دکتر". دکتر با تعجب میگوید: "آخر اینجا که ..." و هنوز جملهاش را تمام نکرده است که مرد دوباره داد و فریادش به هوا میرود. دکتر هر چه نگاه به مطبش میکند میبیند در بین داروهای چشم فقط یک قطره دارد که برای مداوای چشم الاغ استفاده میشود؛
همینطور که شک دارد آیا از این دارو استفاده کند یا نه، به یاد حکایت گلستان میافتد که مردی برای درد چشمش پیش دامپزشکی میرود. دکتر با خود میگوید:"بابا یا خوب میشه یا بدتر از این دیگه، خودش خواسته قرار نیست که کسی گردن ما رو بگیره" او از آن دارو استفاده میکند و از قضا مرد کور شده و با عصبانیت از مطب خارج میشود.
دکتر که بعد از این واقعه خیالش راحت است که کسی به او کاری ندارد یک روز میبیند میآیند و مطب او را پلمپ میکنند و جواز پزشکیاش را هم باطل. بعدها که علت را جویا میشود میفهمد آن که چشمش را کور کرده قاضی بوده و از قضا رییس همان انتشاراتی بوده که سعدی کتابش را داده به آن تا چاپ کند.
حکایت:
ملانصر الدین بالای منبر برای مردم از انفاق و احسان به همسایه و تهی دستان میگفت. به خانه که بر میگردد میبیند کیسه های برنجی که خریده بود نیست. از زنش سراغ کیسه های برنج را میگیرد و زنش میگوید که همسایهمان فقیر بود و دادم به آنها. ملا زن را عتاب میکند و میگوید:"چرا این کار را کردی؟" زنش جواب میدهد که: "آخر خودت بالای منبر گفتی!" ملا میگوید:"زن، من این حرف ها را برای همسایه میزنم نه برای خودمان که"