یا من یعطی من لم یساله
بعضی از دعاها، قصههایی دارند که شنیدنشان، و دانستن حال و هوایی که در آن، دعا از زبان معصوم شنیده شده است، به فهمیدن دعا خیلی کمک میکند.
یکی از روایات و حکایاتی که برای دعای معروف ماه رجب ذکر شده است، حکایت زیر است که شنیدنش، خواندن دعا را برایتان شیرینتر میکند. حکایتی که خود ترجمهای داستانی از دعا است؛ داستان را بخوانید، و بعد دوباره دعا را بخوانید، آنوقت دعا برایتان جلوهای دیگر خواهد داشت.
•••••••••
محمد بن زید شحّام میگوید:
در مدینه بودم و در حال نماز که امام صادق علیهالسلام من را دید. کسی را فرستاد و من را به پیش خود دعوت کرد. خدمت امام که رسیدم فرمود:
- از کجا آمدهای؟
- از کوفه، از دوستداران شما هستم.
- برای سفرت چه قدر توشه داری؟
- دویست درهم
- نشانم بده
درهمها را نشان امام دادم و امام هم سی درهم و دو دینار به آن اضافه کرد و من را برای صرف شام به خانهاش برد. آن شب، شام را خوردم ولی شب بعدش به خانهی امام نرفتم. روز بعد از آن شب، امام پیکی فرستاد و من را به پیش خود دعوت کرد. امام فرمود:
- چرا دیشب نیامدی؟ منتظرت بودم.
- چون پیکی از جانب شما نیامد، خدمت نرسیدم.
- من خودم به تو میگویم که تا وقتی که در این شهر هستی مهمان منی، نیازی به پیک نیست.
برای شام چه چیزی میل داری؟
به امام گفتم شیر میخورم و امام هم برای من گوسفندی شیرده خرید.
آن شب به امام گفتم که دعایی به من یاد بده و امام هم این دعا را به من آموخت:
یا من ارجوه لکل خیر ...
دوست داشتی همو دنبال کنیم ...