چرا وبلاگ ننویسم؟
مثلاً وقتی این اتّفاق (+) (+) (+) برایم افتاد و هیچ کسی نبود که حرفم را با او بزنم و داشتم غمباد میگرفتم، باید چه کار میکردم؟!
مثلاً وقتی رفته بودم زیارت اربعین با پای پیاده، و آن همه شگفتی دیدم و مسحورشان شده بودم، چطوری باید آن شگفتی را به بقیه هم نشان میدادم تا آنها هم بروند؟!
یا مثلاً وقتی کتاب خوبی میخوانم و از اینکه آن کتاب را خوانده ام میخواهم بال در بیاورم، چطوری باید آن کتاب را تبلیغ کنم؟ مگر من با چند نفر به طور چهره به چهره ارتباط دارم که کتاب را دستم بگیرم و آن را تبلیغ کنم؟! یا یک فیلم را.
یا وقتی از اتفاقی (+) (+) حرصم میگیرد چطوری باید نشان بدهم که من چقدر از این حرکات حالت تهوع بهم دست میدهد؟
***
به این فکر میکردم که وبلاگم در این عالم تاثیری هم میگذارد؟ وبلاگم میتواند جریانساز باشد؟ مثلاً این وبلاگ دردی از بچههای فلسطین دوا میکند؟ یا خاری میشود توی چشم داعشیها؟ یا میتواند یک کتاب خوب به یک دانشآموز یا جوان معرفی کند؟ یا مشکلی از زندگی کسی حل میکند؟!
خیالم راحت است که حداقل، وبلاگم، سالها بعد شاید بشود یک درس عبرت برای آیندگان تا بفهمند که چه موجودی در گذشته زندگی کرده است و از زندگیاش درس عبرت بگیرند.
قرار بود از این بنویسم که "چرا وبلاگ مینویسیم؟" ولی هر چه فکر کردم دیدم چرا نباید بنویسیم؟
موجیهای "چرا وبلاگ مینویسم؟":
سرگذر .:::. کاهگل .:::. سیاهسفید .:::. سنگانداز .:::. کورهپزخونه .:::. دربست
وگرنه همون غمباد می گیرید :)
چرا بناید وبلاگ بنویسید؟
مگه کار خلاف شرعه
اتفاقا خوبه فضای مجازی با مطالب خوب پر بشه
نه مطالب چرت و چرندی که فراوانه