با نوشتن آرام می‌شوم. با نوشتن منظّم می‌شوم. با نوشتن، از آشفتگی، پریشانی و ... راحت می‌شوم. (حالا دلم می‌خواهد سرِ چرایی‌اش صحبت کنم، ولی می‌شود کلاس نویسندگی!)

هیچ وقت تا الآن، فکرش را هم نمی‌کردم که نوشتن، دردم را کم نکند. آرامم نکند.

این برای من یک چراغ قرمز است. شاید ظرفیّتِ پایینم را گوشزد می‌کند، شاید بزرگ بودن دردم را، شاید هر دو را با هم. و از همه مهم‌تر سنگینیِ مسئولیتم را.

این روزها، و این شبِ خاصّ، نوشتن دردی را از من دوا نمی‌کند. احتمالاً باید شیوه‌ی نوشتنم را عوض کنم، شاید هم کلاً شیوه‌ی درمان را.

***

این پی‌نوشت نیست، ولی در وبلاگم مخاطب خاصّ دارد، از همه انتظار ندارم ربطش را بفهمند.

پ‌ن: این‌روزها کلاّ دارم بالا و پایین می‌کنم پ‌ن 2 را.

پ‌ن2: این لینک اولاً و بعد هم این ثانیاً