۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

همه ی گوساله‌های من!

این روزها هی می‌شینم و به این گوساله‌ها نگاه می‌کنم. آخه گاوم تازه زاییده، ایام امتحاناته.

همش یه هفته ست ها، ولی نمی‌دونم چرا هر چی درد و مرض و بلای آسمانی و بحران اقتصادی و تشدید تحریم ها توسط آمریکا و طرح سوال از ظریف و مرگ ملک عبدالله و بازداشت محمدرضا رحیمی و باخت ایران از عراق و کاریکاتور نشریه خاک بر سر شارلی ابدو و ... باید دقیقاً توی همین یه هفته اتفاق بیفتن. اصن یه وضعی!

مرحوم دهخدا، می‌گه، گاوم زائیده است، یعنی بخت بهم رو آورده!

شاید.

فعلا من برم ببینم با این 5 تا گوساله‌ی ناز باید چیکار کنم.

 

۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۹ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

درد بی درمان

با نوشتن آرام می‌شوم. با نوشتن منظّم می‌شوم. با نوشتن، از آشفتگی، پریشانی و ... راحت می‌شوم. (حالا دلم می‌خواهد سرِ چرایی‌اش صحبت کنم، ولی می‌شود کلاس نویسندگی!)

هیچ وقت تا الآن، فکرش را هم نمی‌کردم که نوشتن، دردم را کم نکند. آرامم نکند.

این برای من یک چراغ قرمز است. شاید ظرفیّتِ پایینم را گوشزد می‌کند، شاید بزرگ بودن دردم را، شاید هر دو را با هم. و از همه مهم‌تر سنگینیِ مسئولیتم را.

این روزها، و این شبِ خاصّ، نوشتن دردی را از من دوا نمی‌کند. احتمالاً باید شیوه‌ی نوشتنم را عوض کنم، شاید هم کلاً شیوه‌ی درمان را.

***

این پی‌نوشت نیست، ولی در وبلاگم مخاطب خاصّ دارد، از همه انتظار ندارم ربطش را بفهمند.

پ‌ن: این‌روزها کلاّ دارم بالا و پایین می‌کنم پ‌ن 2 را.

پ‌ن2: این لینک اولاً و بعد هم این ثانیاً

 

۱۱ مهر ۹۳ ، ۰۰:۵۵ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

صدای درد!


صدای دردهایم، شهر را پر کرده است

این روزها

پیامک‌های تبلیغی

از بیمارستان و درمانگاه‌ها

زیاد برایم می‌آید

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۱۹ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰