تا این قسمت از یادداشتهای یک سفیر، یعنی 5 قسمت گذشته، بین کامنتها دو تا دوست عزیز نظراتی دادن در مورد ویژگیهای یه سفرنامه. خیلی زیاد مشتاقم که بحث رو کامل کنن و در مورد قالب نوشتههام و این که قالب انتخابی من در نوشتن سفرنامهی کربلا با محتوا سازگاری داره یا نه؟! نظر بدن. و این خواهشی است از هر کسی که این یادداشتها رو خونده و میخونه.
ولی خودم به عنوان آغازکنندهی بحث از قالبی که انتخاب کردم کمی بگم. مقدمهاش توصیفی از رضا امیرخانی میگم؛ توی برنامهی پارک ملّت امیرخانی گفت(تقریباً): من سعی میکنم عکس نگیرم. و به جاش اون صحنه رو با کلمات توصیف کنم و به خیال بیارمش.
به حرف آقا رضا شدیداً اعتقاد دارم. به این معنا که اگه قالب انتخابیت صرف متن باشه، حالا داستان، سفرنامه، خاطره یا ... باید خود متن مستقلا بار خودش رو به دوش بکشه و نیازی به چیزی اضافی نداشته باشه.
با این توضیح، قالبی که انتخاب کردم، که تا حدّی هم قالب جدیدیه در فضای امروزی که عکاسی راحت و سریع شده، قالب عکس و متنه. البته این که اسم این قالب چیه بمونه برای یه تحقیق مفصل.
مقابل یا به اصطلاح خودم اون ور بوم، میشه عکاسی مستند. یعنی عکس به خودی خود استقلال داره و همهی حرفش رو میزنه. کافیه با همین کلید واژه توی گوگول! جستجو کنین.
شاید، بعضی از عکسهایی که شاید! در آینده بذارم جزء این دسته بشن.
پس با قالبی که انتخاب کردم، من هیچ یادداشتی در مورد مسجد کوفه نخواهم داشت، و همچنین مسجد سهله. با اینکه مطلبی هم برای هر دو نوشتهام. چون توی یادداشت قبلی گفتم که دوربینم داخل نجف خاموش بود.
آخر هم یه نکتهی دیگه که، خیلی برام مهمه که چرا باید این سفر رو با این قالب منعکس کنم؟ چرا از عکاسی مستند استفاده نکردم؟ چرا از نوشتاری مستقل از عکس استفاده نکردم؟
ممنون میشم کمک کنین تا یادداشتهای یک سفیر به بهترین شکل ممکنش برسه.
***