۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ» ثبت شده است

جنایت ادبی؟!

امروز جلسه‌ی هفتگی طنز بودم و بچه‌های کلاس یکی یکی مشغول خواندن آثارشان بودند.

نوبت یکی از اهالی تازه‌وارد جلسه رسید که نمی‌شناختمش و تا حالا به جلسات نیامده بود.

یادداشتش که شروع شد، اوّل احساس کردم که مشابه این مطلب را جای دیگری هم خوانده‌ام و موضوعِ تکراری‌ای است، خودم را آماده کرده بودم که موقع نقد به این مطلب اشاره کنم که موضوعی کلیشه‌ای انتخاب کرده‌اید.

پیش‌تر که رفت دیدم نه، این مطلب خیلی برایم آشناست مثل این‌که دقیقاً همین مطلب را جایی خوانده‌ام؛ تازه یادم آمد که این مطلب را کجا خوانده‌ام، در وبلاگی که در لیست پیوندهای وبلاگم است. اوّل با خودم گفتم: "بابا این دیگه کیه! طرف برداشته مطلب یکی دیگرو دزدیده و آورده توی همچین جلسه‌ی ادبی‌ای داره به اسم خودش می‌خونه!"

مانده بودم در برابر همچنین فاجعه‌ی ادبی‌ای چه عکس‌العملی باید داشته باشم؟!

اوّل تصمیم گرفتم رسوا کنم طرف را در جمع، که آهای دوستان، شما شاهد یک جنایت ادبی هستید و از این‌جور حرف‌ها.

در همین فکرهای نجات جامعه ادبی بودم که از فضای کلاس و برخورد اهالی کلاس متوجه شدم که طرف خودش همان صاحب وبلاگی است که مطلبش را در وبلاگش خوانده‌ام.

هیچی دیگر، بعدش سیگارم را خاموش کردم و چمدانم را برداشتم و در افق گم شدم.

 

+ البته تمام این اتفاقات در کم‌تر از صدم ثانیه‌ای افتاد و شما پیاز داغش را خواندید.

۱۳ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۳ ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مرگ وبلاگ نویس

طبق شواهد و قرائن، وبلاگ اینجانب در 24 ساعت گذشته آمار بازدیدش صفر بوده است، اگر این آمار صحت داشته باشد، یعنی که بنده مرده‌ام ولی چون بدنم هنوز گرم است، خودم حالیم نیست.

۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۲:۵۰ ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جادة قم مشهد

در واقع چند روزی بود که حتی به وبلاگم، سری هم نزدم چه رسد به نوشتن یادداشتی.

چند روزی با این موجودات خوب اردویی داشتیم؛ خعلی خوش گذشت.

 

  

 

:. انگار دلم مانده، در جادة قم مشهد

:. شاعری در قطار قم مشهد، چای می‌خورد و زیر لب می‌گفت

   شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران، بانو

۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۰:۴۷ ۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

چهره عالم

آیت الله علوی سبزواری

این شب‌ها که می‌گذرد، بعد از فشار و خستگی فعالیت روزانه‌ام، جایی هست که رفتن به آنجا آرامم می‌کند.

آنجا خانه‌ی یک مرد عالم است؛ شب‌ها می‌نشیند و به استقبال مهمانانش از جا بلند می‌شود، کوچک یا بزرگ، کارگر یا استاد دانشگاه؛ به سوالات جواب می‌دهد و به مراجعات تلفنی.

عالمی که سال‌ها پیش به خاطر سوء برداشتی از حرفهایش، تا توانستند تخریبش کردند.

دیدن چهره‌اش آرامم می‌کند. باشد که عکسش بر تارک وبلاگم بماند تا نهادهای اطلاعاتی متصل به فلان جا، بدانند که من نه تنها به خانه‌ی این عالم رفت و آمد دارم، بلکه به وجودش افتخار می‌کنم و این را جار می‌زنم.

حضرت آیت الله علوی سبزواری، از علمای شهرم سبزوار

۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۰ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

این روزها

این روزها که وبلاگم به روز نمی‌شود، سخت درگیرم. بخشی از مشغله‌ام تدریس در کلاس وبلاگ‌نویسی و طنز نویسی است. در مورد این دو کلاس هم کلی حرف دارم که سر فرصت در وبلاگ خواهم زد.

(یکی بیاد هندونه‌هایی که زیر بغل خودم گذاشتم رو جمع کنه)

۲۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۷ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

امسال بهار ...

این روزها چند چیز کاملا بی ربط دارند در ذهنم به هم ربط پیدا می‌کنند.

یک) سال گذشته در سه روز آخر ماه رمضان، اعتکافی دانش آموزی با همکاری آموزش و پرورش برگزار شد و امسال که تصمیم به برگزاری گرفتیم، آموزش و پرورش گفت که هیچ بودجه‌ای ندارد تا در اعتکاف هزینه کند.

دو) حدود دو سال است که سازمان تبلیغات اسلامی هیچ بودجه‌ای برای برنامه‌هایش ندارد.

سه) مدتی است چند جشنواره‌ی هنری در کشور برگزار می‌شود با عناوین شعر بهار، وبلاگ بهار و عکس بهار.

کافی است سری به سایت جشنواره وبلاگ بهار بزنید تا بدانید که چقدر این جشنواره در پیشرفت ادبیات وبلاگی ایران سهم داشته است!

و این پیشرفت را بگذارید کنار هزینه‌های این جشنواره:

دعوت از تمام شرکت‌کنندگان (تمام شرکت‌کنندگان و تمام غیرشرکت‌کنندگان) در سالن اجلاس سران!

اقامت افراد برگزیده در هتل استقلال! ... و جوایزش را هم خودتان بخوانید.

امسال بهار

با خودم قرار گذاشته بودم واقعه‌نگاری مراسم اختتامیه وبلاگ و عکس بهار را بنویسم، کلی یادداشت حین مراسم نوشتم؛

می‌خواستم از این بنویسم که چه‌قدر هزینه کردند نه برای پیشرفت در هنر این مملکت، بلکه فقط برای تبلیغات و شاید  ... و این را هر کسی از بسته‌ی فرهنگی‌ای که می‌دادند می‌توانست بفهمد.

و اگر شعارهای بهاری این روزها هیچ جنبه‌ی سیاسی و تبلیغاتی‌ای نداشته باشد! و نیت خیرخواهانه پشت آن باشد، دیگر این‌ها هم گندش را درآورده‌اند، دیگر فکر نکنم تا آخر عمرم بتوانم کلمه‌ی بهار را در آثارم استفاده کنم، البته مگر با توضیح و حاشیه، همانطور که رنگ سبز را.

یعنی حسی به من دست داده است که وقتی اشعار بهاری سلاطین شعر ایران را می‌خوانم فکر می‌کنم توطئه‌ای در کار است! اوضاعی درست کرده‌اند این‌ها.

 

می‌خواستم بنویسم از بودجه‌های از ناکجاآباد و هنر این مملکت در دست این بهاری‌ها! ولی ...

واقعا دارم بی ربط می‌گویم، این چیزهای بی ربط دارند اعصابم را به هم می‌ریزند.

 

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۰ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰