۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

مردم وبلاگ

انگش‌هایم خشک شده‌اند، انگشت را اشتباه نوشتم. انگشت‌هایم خشک شده‌اند. همانطور که زمانی از فرط نوشتن خشک می‌شدند، این روزها از فرط ننوشتن خشک شده‌اند. بوی گندیدگی گرفته‌است، ذهنم. از بس راکد مانده این روزها. حتّی به طور بی‌سابقه‌ای این روزها سوژه به ذهنم می‌آمد ولی ننوشتم‌شان. العالم لا یعمل بعلمه شده‌ام، همیشه توصیه می‌کردم که در نوشتن امروز و فردا نکنید[1] ولی این روزها، اصلاً به نوشتن‌شان فکر نمی‌کنم چه برسد به امروز و فردا کردنشان.

آخ که دلم لک زده برای آن روزهایی که می‌نوشتم و می‌نوشتم و می‌نوشتم. با خودم شرط می‌بستم که امروز باید 3000 کلمه بنویسم و می نوشتم.

همیشه از کوتاه نویسی بد می‌گفتم، ولی به شدّت این روزها کوتاه نویس و خلاصه نویس شده‌ام. حال و حوصله‌ی طول و تفصیل را ندارم. اصلاً همین حرف‌هایی که الآن می‌زنم برای کیست؟ ول کن. این حرف‌ها برای هیچ کس مهم نیست و این‌که مهم نیست اصلاً مهم نیست، روزی که وبلاگ‌دار شدم، مصادف بود با روزهایی که یک گوش مفت پیدا کرده بودم برای نوشته‌هایم، حالا هم غصه‌ای ندارم برای این‌که مخاطب این حرف‌ها کیست، هنوز همان گوش مفت را دارم که این حرف‌ها را برایش بزنم.

هر چه قدر فکر می‌کنم مبدأ و شروع این روز‌ها را پیدا کنم، فایده‌ای ندارد، نمی‌دانم این‌روزها شروعش از چه روزی بود، یا چه شبی. حتّی این‌روزها پشت سر هم، هم نبودند گاهی این روزها بودند، و گاهی آن روزها، آن روزهای ... .

قبل‌تر، یعنی همان آن روزها، وقتی که وبلاگ گوش بود برای حرف‌هایم، مراعات مخاطب‌هایی که مهمان یک یا دو شبه بودند را نمی‌کردم، می‌نوشتم فقط برای وبلاگم. و البته وبلاگ را یک نماینده می‌دانستم و البته می‌دانم.

و گرنه از این خزعبلات هنر برای هنر و وبلاگ برای وبلاگ و ... به حالت تهوع دست می‌دهم!

بله می‌گفتم وبلاگ نماینده بود، نماینده‌ای از یک جامعه، از چندین قشر، از چندین تفکر، از چند قومیت، از چندین مذهب، از چندین شغل. وبلاگ نماینده هست ولی من گاهی فراموشش می‌کردم.

وبلاگ آنقدر بزرگ هست که مردمش حتّی کسانی هستند که وبلاگ را نمی‌شناسند، حتّی اینترنت را، حتّی‌تر نوشتن را. ولی مردم وبلاگ هستند، و طبیعتاً مخاطب اصلی نوشته‌هایم.

وبلاگ مثل روستاست، اشتباه نکنید، دهکده‌ی جهانی و این مزخرفات را نمی‌گویم.

مثل روستاست، مردمش دهاتی‌اند، ساده‌اند، روشن‌اند، پاک‌اند، زلالند، صمیمی‌اند، رک‌اند، محکم‌اند، شوخ‌اند، فهمیده‌اند، عالم‌اند.

این نوشته قرار بود بیش از این‌ها باشد، شاید ادامه داشت، شاید ...

پیشاپیش از اشکالات متنی هم عذرخواهی نمی‌کنم، این متن غیر قابل ویرایش است.

این عکس هم، خودم هستم و خرَم، که در وبلاگ سیر می کنیم.



[1] فکر کنم بعدها این توصیه‌ی من را در کتاب 28 اشتباه نویسندگان، چاپ کردند، شاید هم اوّل چاپ کردند بعد من توصیه کردم!

۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۳۲ ۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

امسال بهار ...

این روزها چند چیز کاملا بی ربط دارند در ذهنم به هم ربط پیدا می‌کنند.

یک) سال گذشته در سه روز آخر ماه رمضان، اعتکافی دانش آموزی با همکاری آموزش و پرورش برگزار شد و امسال که تصمیم به برگزاری گرفتیم، آموزش و پرورش گفت که هیچ بودجه‌ای ندارد تا در اعتکاف هزینه کند.

دو) حدود دو سال است که سازمان تبلیغات اسلامی هیچ بودجه‌ای برای برنامه‌هایش ندارد.

سه) مدتی است چند جشنواره‌ی هنری در کشور برگزار می‌شود با عناوین شعر بهار، وبلاگ بهار و عکس بهار.

کافی است سری به سایت جشنواره وبلاگ بهار بزنید تا بدانید که چقدر این جشنواره در پیشرفت ادبیات وبلاگی ایران سهم داشته است!

و این پیشرفت را بگذارید کنار هزینه‌های این جشنواره:

دعوت از تمام شرکت‌کنندگان (تمام شرکت‌کنندگان و تمام غیرشرکت‌کنندگان) در سالن اجلاس سران!

اقامت افراد برگزیده در هتل استقلال! ... و جوایزش را هم خودتان بخوانید.

امسال بهار

با خودم قرار گذاشته بودم واقعه‌نگاری مراسم اختتامیه وبلاگ و عکس بهار را بنویسم، کلی یادداشت حین مراسم نوشتم؛

می‌خواستم از این بنویسم که چه‌قدر هزینه کردند نه برای پیشرفت در هنر این مملکت، بلکه فقط برای تبلیغات و شاید  ... و این را هر کسی از بسته‌ی فرهنگی‌ای که می‌دادند می‌توانست بفهمد.

و اگر شعارهای بهاری این روزها هیچ جنبه‌ی سیاسی و تبلیغاتی‌ای نداشته باشد! و نیت خیرخواهانه پشت آن باشد، دیگر این‌ها هم گندش را درآورده‌اند، دیگر فکر نکنم تا آخر عمرم بتوانم کلمه‌ی بهار را در آثارم استفاده کنم، البته مگر با توضیح و حاشیه، همانطور که رنگ سبز را.

یعنی حسی به من دست داده است که وقتی اشعار بهاری سلاطین شعر ایران را می‌خوانم فکر می‌کنم توطئه‌ای در کار است! اوضاعی درست کرده‌اند این‌ها.

 

می‌خواستم بنویسم از بودجه‌های از ناکجاآباد و هنر این مملکت در دست این بهاری‌ها! ولی ...

واقعا دارم بی ربط می‌گویم، این چیزهای بی ربط دارند اعصابم را به هم می‌ریزند.

 

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۰ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟

یا: چگونه تدوین‌گر خودمان باشیم؟

بعد از انگیزه‌ای که برای نوشتن یادداشت «مهم تر از محتوا» برایم ایجاد شد تصمیم گرفتم تجربه‌های شخصی‌ام را در راستای میکس و تدوین فیلم، عکاسی، نویسندگی، طراحی گرافیک، حلیم پزی، آشپزی ایتالیایی، اداره‌ی ستاد انتخاباتی ریاست جمهوری، تخلیه چاه و فاضلاب، سخنرانی در جمعی که نمی‌فهمند و ... را در اختیار دیگران بگذارم. این اولی‌اش را داشته باشید فعلاً.

***

شاید ابتدایی‌ترین شکل میکس و مونتاژ را هر کسی که آلبومی از تصاویر خانوادگی و دوستانه در کامپیوترش دارد را تجربه کرده است.

امکان ساخت ابتدایی‌ترین شکل ساخت فتوکلیپ با نرم‌افزاری مثل movie maker که توسط شرکت Microsoft در هر سیستمی وجود دارد؛ امّا اگر بخواهید کمی حرفه‌ای تر کار کنید بروید سراغ نرم‌افزار Corel Video Studio.

ترجیحاً این گونه نرم‌افزار ها را بدون آموزش یاد بگیرید، خودتان بعد از چند روز تمام فوت و فن کار را یاد می‌گیرید. (سیبیل گرو می‌گذارم اگر یاد نگیرید.)

فقط در این گونه نرم‌افزارها دنبال چند چیز باشید؛ چون در گذشته کار میکس و تدوین فیلم یک کار مکانیکی محسوب می‌شد و نوارهای فیلم را برش می‌زدند و به هم می‌چسباندند، نرم‌افزار های میکس هم شباهت زیادی به گذشته دارد، یعنی شما در این گونه نرم‌افزارها باید دنبال یک تایم لاین[1] باشید، یعنی شبیه همان نوار فیلم.

در مرحله‌ی بعد باید دنبال چیزی باشید که فیلم را برش بزنید که معمولا شکل قیچی دارد، و در آخر هم باید قطعات فیلم را به هم بچسبانید؛ فقط کافی است نرم‌افزار را نصب کنید و کارتان را شروع کنید.

بعد از اینکه مدتی با نرم‌افزارهایی در سطح Corel Video Studio کار کردید و احساس کردید که امکانات پایینی دارد، باید بروید سراغ نرم‌افزار Edius. نرم‌افزاری که تا چندین سال آینده در ایران جواب‌گوی کار بسیار حرفه‌ای شما خواهد بود.

بعد اگر از لحاظ نرم‌افزاری مشکلی ندارید و احساس می‌کنید که اصول هنری میکس و تدین را باید یاد بگیرید دو نکته بگویم شما را، که مکفی دنیا و آخرتتان باشد:

  1. تا می‌توانید فیلم ببینید، فیلم‌های خوب و حرفه‌ای البته، و بیشتر مستند.
  2. فقط یک کتاب را به شما معرفی می‌کنم که نگاهم را به تدوین فیلم عوض کرد. کتاب تدوین فیلم و ویدئو نوشته راجر کریتندن نشر مرکز

لینک‌های مرتبط:

[1] Time Line

۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۲۴ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

مهم تر از محتوا

شدت عصبانیتم را ببخشید، عالمِ علامه هم که باشی اگر مهارت و شیوه‌ی ارائه محتوا را بلد نباشی بدردِ [...][1] هم نمی‌خوری.

 

جمله‌ی بالا را با عصبانیت کمتری می‌گویم:

«امروز قالب و فرم ارائه‌ی یک محتوا آن‌قدر مهم است که در صورت نبود آن قالب، عدم ارائه‌ی محتوای بدون قالب با ارزش‌تر است از ارائه‌ی آن.»

چه مهارت‌های کامپیوتری از فتوشاپ و ایندیزاین و شبکه و ... تا شیوه‌ی ارتباط با کودک و نوجوان و شیوه‌ی سخنرانی و شیوه‌ی مشاوره و ... و یا مسائل هنری از جمله سواد بصری و دید عکاسی و غیر ذلک.

اموری که کسب حداقل آنها در دنیای امروز کار سختی نیست.

مهم تر از محتوا

لینک‌های مرتبط:

[1] این یک جور خود سانسوری است که مشاهده می‌کنید.

۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰