۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عروس» ثبت شده است

مواد لازم برای خورشت فسنجان!

مامان، به خاطر عروسی دخترداییم، دو روز زودتر رفته بود مشهد، قرار بود من و بابام هم چهارشنبه راه بیفتیم. مامانم را که بدرقه کردیم، با خودم گفتم بد هم نیست! چند روزی دیگر کسی نیست که هی گیر بدهد به ما!

آن روز تقریبا تا ساعت 10 شب با رفقا خوش گذراندم، شب خسته آمدم خانه. قیافه‌ی بابام هم از من داغان‌تر و خسته‌تر بود، اوّل رفتم آشپزخانه، در یخچال را باز کردم و دیدم که فقط یک ظرف ماکارونی از دیشب مانده‌است.

با غرور از اینکه من و بابا مگر نمی‌توانیم یک شام درست کنیم؟ رفتم و نشستم کنار بابا و مشغول تماشای تلویزیون شدم.

هر چند دقیقه که اسید معده‌ام بازی‌اش می‌گرفت، من به بابام نگاه می‌کردم و بابام هم به من.

تقریباً ساعت شده بود 11 و نیم و من و بابام و اسید معده‌هامون نشسته بودیم و مشغول تماشای شبکه‌ی مستند بودیم، برنامه در مورد یک بچه شیر بود که از شکاری که مادرش برایش گرفته بود تغذیه می‌کرد.

دیگر تحمّلم به سر آمد؛ مثل یک بچه‌شیر رفتم سر یخچال و ماکارونی را گرم کردم، و برای شیر نر خسته و بی یال و کوپال هم کشیدم و آوردم سر سفره.

غذا که تمام شد من و پدرم به هم قول دادیم که فردا شب، یک شام مفصل درست کنیم.

حتماً می‌پرسید که نهار چه؟ نهار را که قبلش قرار گذاشتیم از بیرون بگیریم.

خلاصه، آن شب شد فردا شب و منِ بچه‌شیر و شیر نرِ، داشتیم آشپزی می‌کردیم، قرار بود فسنجان درست کنیم!

آقا چشمت روز بد ببیند، ولی آن چیزی را که ما آن شب دیدیم، نبیند.

برنجش را که اصلاً بی خیال، بعداً فهمیدم بابام برای پرکردن درزهای دیوار حیاط ازش استفاده کرده است. خورشتش هم که چند بخش داشت، یک آب، دو مرغ، سه چند تا گردوی سالم، یعنی اگر هر کدام از این‌ها را جلویمان می‌گذاشتیم و خام خام می‌خوردیم، خوشمزه‌تر از آنی بود که ما آن شب خوردیم.

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۰ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فیلم‌برداری از مجالس توسط بانو

- امروز در خدمت مهمان عزیزی هستیم که در مورد دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران برای ما سخن خواهد گفت.

آقای ارجمند سلام عرض می‌کنم.

- سلام به شما و خدمت شنوندگان عزیز.

- مستقیم می‌رم سر اصل مطلب، بعد از 30 سال اگر بخواهیم از تاثیر انقلاب در جامعه بگوییم و تفاوت‌هایش با قبل از انقلاب، از کجا باید شروع کنیم.

- اگر بخواهیم از تفاوت‌های انقلاب بگوییم باید در چند موضوع این بحث را باز کنیم.

تفاوت اوّل در قدرت علمی است؛ شما اگر نگاهی به گذشته و قبل از انقلاب بکنید، خواهید دید که مدام به ما گفته می‌شد که نمی‌توانید و باید از روسیه بیاوریم و باید از آلمان بیاوریم و ما را چه به این غلط‌ها و ...

امّا امروزه، نه تنها ما می‌توانیم بلکه باور این‌که می‌توانیم هم در سراسر کشور پراکنده است.

- می‌توانید برای ما مثالی هم بزنید.

- بله، مثلا همین هواپیماهای بدون سرنشین؛ اوّل که آنها را گرفتیم گفتند الکی است و بلوف می‌زنید، بعد هم التماس کردند که پسش بدهید، امّا حالا جوانان این مرز و بوم، توانستند خط تولید آن را راه اندازی کنند، حتّی پیشرفته‌تر از نسخة اصلی.

الآن ما هواپیماهای بدون سرنشینی داریم با کیفیت فیلم‌برداری فول اچ دی و 3 بعدی، با قابلیت فیلم‌برداری از هر منطقه‌ای و مکانی، ما حتی سفارشات فیلم‌برداری از مجالس و عروسی‌ها را هم در دستور کار قرار داده‌ایم،‌ که برای مجالس زنانه، توسط اپراتور بانو انجام می‌گیرد.

- همکارانم اشاره می‌کنند خیلی از شنوندگان دارند تماس می‌گیرند و سفارش فیلم‌برداری از مجالس دارند.

- متقاضیان عزیز می‌توانند به این آدرس مراجعه کنند.  Pahbadticket.com


***

پ ن:

+ خدایا خودت بهم رحم کن!

+ مرگ بر آمریکا همیشه شعار ما بوده است!

+ این هم مورد دیگری از قدرت علمی ما

۲۸ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۱۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روغن موتورِ جهیزیه!

همه با هم خوش و بش می‌کنند که به یک‌باره پدر عروس خانم می‌گوید خب حالا بریم سر اصل مطلب.

پدر داماد یک دفعه حرف پدر عروس را قطع می‌کند و می‌گوید:

«قبل از اینکه بریم سر اصل مطلب من یه سؤال از عروس خانم دارم. ببخشید عروس خانم، شما توی جهیزیه‌تون قابلمه‌ی تفلونِ هومن هم دارین؟»

عروس خانم هم که گل از گلش شکفته می‌گوید:

«با اجازه بزرگ‌ترها بله» و با خیر و خوشی این دو جوان به خانه بخت می‌روند.

با این الگوی صحیحِ ازدواج که صدا و سیما پخش می‌کند فکر نکنم اصلاً این ازدواج‌هایی که کاملاً با شناخت طرفین شروع شده‌اند به طلاق بکشد. البته درست است که این سوژه های بد (درِ پیت) کار شرکت سازنده‌اش است و ربطی به صدا و سیما ندارد ولی صدا و سیما هم که گاراژ قدیر ژانگولر نیست.

و در آخر ما هم برای این ازدواج موفّق که در این پیام بازرگانی نیمه تمام ماند یک پایان خوب هم نوشتیم و آن اینکه:

وقتی پدر داماد خیالش از جهت این عروسِ با کمالات راحت شد و دریافت که او می‌تواند با یک قابلمه‌ی تفلون همسری خوب و مادری شایسته باشد، پدر عروس هم که باید خیالش راحت شود از اینکه دامادش مردی اهل زندگی و کار باشد و این که بتواند دخترش را خوشبخت کند از داماد می‌پرسد:

«ببینم آقا داماد شما برای اتومبیلتان از روغن موتورِ کامبیز استفاده می‌کنید؟!»

***

راستش قرار بود اینجا داماد هم بله را بگوید و هر دو به خانه بخت بروند ولی آقا داماد خیلی با حالتی جنتل‌مَنی یک روغن موتورِ دیگر از جیب کتش بیرون می‌آورد و در حالی که صدایش اکو دارد می‌گوید:

«من از روغن موتور کامران استفاده می‌کنم» و پدر عروس هم ناراحت می‌شود و این دو کبوتر عاشق به هم نمی‌رسند.

۱۸ دی ۸۹ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰