- ما چترباز بودیم به این روز افتادیم ...

منِ ابله خیال می‌کنم که چترباز نیروی هوایی بوده است مثلاً. می‌خواهم از محل خدمتش و تعداد پرش‌هایش بپرسم که اتومات بوده است یا سقوط آزاد؛ اما به قیافه‌ی جوان نمی‌آید. بخت یارم است که جوان ادامه می‌دهد:

- چترباز بودیم، جنسی می‌آوردیم از زرنج  ... و رزوگار می‌گذراندیم ... حالی‌ات هست؟

کم نمی‌آورم. فوری سری تکان می‌دهم که انگار خودم هم این‌کاره بوده‌ام.

- ما را گرفت یک کسی که اسمش را هم می‌دانم. گروهبان است و بچه محلِ خودمان. حق حسابش را دادیم و رهامان کرد، اما ناغافل مافوقش از راه می‌رسد و او هم به نامردی از پشت ما را زد و پای ما را شل و پل کرد ...

هیچ وقت نفهمیدم که آن جوان چرا به استقبال رهبر آمده بود. هر کس دیگری بود از کلِ نظام فرار می کرد.

***

رهبر، همانقدر که رهبرِ تیم حفاظت است، رهبرِ مردم نیز هست، رهبرِ نیروی انتظامی، رهبرِ چتربازان مرزنشین، رهبرِ جوانان برومند، رهبرِ پیرمردان بی‌دندان، رهبرِ فرزندان بی کس شهدا، رهبرِ راننده‌های فرمان‌داری، رهبرِ پسرانِ نماز جمعه، رهبرِ دخترانِ خیابان، رهبرِ هپی‌برادرز، رهبرِ خواهران زینب، رهبرِ چپ، رهبرِ راست، رهبرِ استان دار ... رهبرِ بچه‌های مخالف نظام ... او بایستی رهبرِ همه باشد ...

[بخشی از کتاب داستان سیستان]

 

رهبرِ (پدر) انقلابی روزت مبارک ...