گاوش را فروخت
با پولش گاو آهن خرید
خودش و زن و بچهاش
شدند گاو
- ما چترباز بودیم به این روز افتادیم ...
منِ ابله خیال میکنم که چترباز نیروی هوایی بوده است مثلاً. میخواهم از محل خدمتش و تعداد پرشهایش بپرسم که اتومات بوده است یا سقوط آزاد؛ اما به قیافهی جوان نمیآید. بخت یارم است که جوان ادامه میدهد:
- چترباز بودیم، جنسی میآوردیم از زرنج ... و رزوگار میگذراندیم ... حالیات هست؟
کم نمیآورم. فوری سری تکان میدهم که انگار خودم هم اینکاره بودهام.
- ما را گرفت یک کسی که اسمش را هم میدانم. گروهبان است و بچه محلِ خودمان. حق حسابش را دادیم و رهامان کرد، اما ناغافل مافوقش از راه میرسد و او هم به نامردی از پشت ما را زد و پای ما را شل و پل کرد ...
هیچ وقت نفهمیدم که آن جوان چرا به استقبال رهبر آمده بود. هر کس دیگری بود از کلِ نظام فرار می کرد.
***
[بخشی از کتاب داستان سیستان]
رهبرِ (پدر) انقلابی روزت مبارک ...