آفت نصیب هر جانداری هست و گریزی از آن نیست.
آفت شروع یک خرابی است از یک جهت، و شروع یک حرکت بزرگتر است از جهتی دیگر.
کشاورززاده ای یک بار گفت: درخت سیبی را پدرم یک سال آفت کشی نکرد و سال بعد آن درخت سیب نداد؛ من متعجب بودم که چرا پدرم این کار را نکرد، آن درخت سیب بعد از دو سال، سیبی داد که از قبل بهتر بود، و این نبود جز به خاطر لطف آفت.
***
آفت تو را از عادت دور می کند تا به شیرینی میوه ات عادت نکنی و بدانی شیرین تر از این هم هست، پس کمی تلخی آفت لازم است.
اگر به هُش‌دار آفت هم توجه نکنی و تماماً او را به خود واگذاری، ممکن است درختت را ریشه کن کند پس این آفت نه گریزی از آن ست و نه ترس و یاسی از آن.
آفت به صبر تو هم کار دارد، به دوراندیشی تو هم کار دارد؛ وقتی به انار سرخ و سیب آب دار فصل فکر می کنی این آفت کوچک و حتی این کرم داخل سیب برایت حقیر می نماید، امّا اگر این صبر و نگاه نباشد آفت صبر تو و ریشه درختت را نشانه می گیرد.
این آفت در مقدس ترین چیزهای این عالم هم هست حتّی ولایت، از ولایت خدای متعال بگیر تا ولایت انبیاء و معصومین و مومنین علیهم السلام.
منقول است که در زمان پیامبر مردم از توحید و لا اله الا الله آفت زده شده بودند و وقتی مریض می شدند در خانه می نشستند تا خدا آنها را شفا دهد؛ آفت توحید و خدامحوری، واگذاری همه چیز به خدا و بی توجهی به اسبابی است که همان خدا قرار داده است.
یا وجود آدم های غالی (غلو کننده) از آفت ولایت انبیاء و معصومین است؛
امّا هیچ وقت خداوند از ترس آفت، دست از توحید و لا اله الله بر نداشته است و هیچ وقت معصومین علیهم السلام، از ترس آفت غلو و خداانگاری معصومین و ... از رهبری و امامت و توجه دادن مردم به مقام ولایت دست برنداشته اند.
آفت همیشه هست، فقط در چشم آدم ضعیف آفت بزرگ می شود و در چشم آدم قوی، ثمر.