۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وزارت آموزش و پروش» ثبت شده است

کف‌های روی آب و صلوات‌های قرّا

حس مسئولیت پذیری و اداین دین به ارزش‌هایشان گل می‌کند و تصمیم می‌گیرند کاری بکنند.

در مرحلة اوّل فقط تصمیم می‌گیرند که کاری بکنند؛ چه کاری‌اش را تصمیم نمی‌گیرند؛ بعد به حسب اتفاق، موضوعی به تورشان می‌خورد و می‌گویند که ما خَلق شده‌ایم و پا به این دنیا گذاشته‌ایم که تمام وقت و هزینه‌مان را برای این موضوع هزینه کنیم.

مثلاً فرض کنید تصمیم می‌گیرند برای فلان شهید با فلان ویژگی خاصی که دارد یادواره بگیرند، مثلاً شهیدی دانش‌آموز؛ بعد وسط کار متوجه می‌شوند که عجب، چه شهید والامقامی است و عجب کراماتی و خاطراتی و ...، به این فکر می‌رسند که این شهید جان می‌دهد برای ساخت یک مستند. خب تا اینجایش تصمیم بر این شد که یک مستند بسازند، حالا چه مستندی؟! مستندی داستانی، مستندی بلند، مستندی ترکیبی، حتی به فکرشان هم می‌رسد که فیلم بسازند.

خب فکرشان را به کار می‌اندازند و فکر می‌کنند و می‌گویند برای ساخت یک مستند باید فیلم گرفت، دوربینی را برمی‌دارند و به هرجا و هر سوراخی که ربطی به این شهید پیدا بکند سر می‌زنند.

خب حالا که داریم مستند می‌سازیم مثلاً از هم‌رزم شهید چه باید بپرسیم؟

شروع می‌کنند به نوشتن سوالات مصاحبه

خب از شهید برایمان بگویید

انگیزه‌شان از شهادت چه بود؟[1]

چی شد که شهید شدند؟

اهل نماز شب هم بودند؟

خاطره‌ای از شب عملیات برایمان بگویید.

از رشادت‌هایش بگویید.

 

نزدیک ایام شهادت شهید که می‌شود تازه یادشان می‌افتد چه خوب است یادواره‌ای که قرار بود برپا کنیم را در همین ایام برگزار کنیم. پس بی خیال مستند و فیلم‌برداری می‌شوند و می‌روند برای هماهنگی امور یادواره حرکتی بکنند.

هرچه با خودشان فکر می‌کنند می‌بینند اگر بودجه‌ای از سپاه و ... بخواهیم بگیریم، به کت مسئولان نمی‌رود که بودجة یادواره خرج یک شهید غیر معروف شود، حالا پس چون بودجه نمی‌دهند باید چه کار کنیم؟ موضوع یادواره را بزرگ‌تر می‌کنیم، مثلاً می‌گوییم یادواره‌ای برای سرداران شهید منطقة فلان که در ضمنش به شهید مورد نظرمان هم می‌پردازیم.

خلاصه از مجری توانای کشوری دعوت می‌کنند و 5 هزار نفر مهمان و فلان سخنران و چند تا فیلم و کلیپ از آقا و شهید آوینی و چندین میلیون بودجة سپاه و دولتی و ... با کمتر از پر کاهی تاثیر گذاری.

صدای صلوات‌های قرّای داخل سالن بدجور آزارم می‌دهد.

کاملاً بی ربط:

+ کاری که بخواهد ضعیف انجام شود، بهتر است که اصلاً انجام نشود.

+ گاهی خوشحالم از این‌که مخاطبان حرف‌هایم مخاطبان وبلاگم نیستند و البته گاهی هم ناراحت.

+ عکس تزئینی نیست.

+ مجبور نبودید(نیستید) که بخوانید، اختیار دارید لطفاً از این طرف



[1] در اسناد شهیدی،‌که در بنیاد شهید بایگانی شده بود و خاک می‌خورد این را خواندم:

مصاحبه کننده: انگیزة فرزندتان از شهادت چه بود؟!

مادر(روستایی) شهید: راستش انگیزه‌اش رو نمی‌دونم، اصلا انگیزه نداشت، شهادت رو دوست داشت، رفت شهید شد.

۲۹ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۱۳ ۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

امسال بهار ...

این روزها چند چیز کاملا بی ربط دارند در ذهنم به هم ربط پیدا می‌کنند.

یک) سال گذشته در سه روز آخر ماه رمضان، اعتکافی دانش آموزی با همکاری آموزش و پرورش برگزار شد و امسال که تصمیم به برگزاری گرفتیم، آموزش و پرورش گفت که هیچ بودجه‌ای ندارد تا در اعتکاف هزینه کند.

دو) حدود دو سال است که سازمان تبلیغات اسلامی هیچ بودجه‌ای برای برنامه‌هایش ندارد.

سه) مدتی است چند جشنواره‌ی هنری در کشور برگزار می‌شود با عناوین شعر بهار، وبلاگ بهار و عکس بهار.

کافی است سری به سایت جشنواره وبلاگ بهار بزنید تا بدانید که چقدر این جشنواره در پیشرفت ادبیات وبلاگی ایران سهم داشته است!

و این پیشرفت را بگذارید کنار هزینه‌های این جشنواره:

دعوت از تمام شرکت‌کنندگان (تمام شرکت‌کنندگان و تمام غیرشرکت‌کنندگان) در سالن اجلاس سران!

اقامت افراد برگزیده در هتل استقلال! ... و جوایزش را هم خودتان بخوانید.

امسال بهار

با خودم قرار گذاشته بودم واقعه‌نگاری مراسم اختتامیه وبلاگ و عکس بهار را بنویسم، کلی یادداشت حین مراسم نوشتم؛

می‌خواستم از این بنویسم که چه‌قدر هزینه کردند نه برای پیشرفت در هنر این مملکت، بلکه فقط برای تبلیغات و شاید  ... و این را هر کسی از بسته‌ی فرهنگی‌ای که می‌دادند می‌توانست بفهمد.

و اگر شعارهای بهاری این روزها هیچ جنبه‌ی سیاسی و تبلیغاتی‌ای نداشته باشد! و نیت خیرخواهانه پشت آن باشد، دیگر این‌ها هم گندش را درآورده‌اند، دیگر فکر نکنم تا آخر عمرم بتوانم کلمه‌ی بهار را در آثارم استفاده کنم، البته مگر با توضیح و حاشیه، همانطور که رنگ سبز را.

یعنی حسی به من دست داده است که وقتی اشعار بهاری سلاطین شعر ایران را می‌خوانم فکر می‌کنم توطئه‌ای در کار است! اوضاعی درست کرده‌اند این‌ها.

 

می‌خواستم بنویسم از بودجه‌های از ناکجاآباد و هنر این مملکت در دست این بهاری‌ها! ولی ...

واقعا دارم بی ربط می‌گویم، این چیزهای بی ربط دارند اعصابم را به هم می‌ریزند.

 

۰۵ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۰ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

مهم تر از محتوا

شدت عصبانیتم را ببخشید، عالمِ علامه هم که باشی اگر مهارت و شیوه‌ی ارائه محتوا را بلد نباشی بدردِ [...][1] هم نمی‌خوری.

 

جمله‌ی بالا را با عصبانیت کمتری می‌گویم:

«امروز قالب و فرم ارائه‌ی یک محتوا آن‌قدر مهم است که در صورت نبود آن قالب، عدم ارائه‌ی محتوای بدون قالب با ارزش‌تر است از ارائه‌ی آن.»

چه مهارت‌های کامپیوتری از فتوشاپ و ایندیزاین و شبکه و ... تا شیوه‌ی ارتباط با کودک و نوجوان و شیوه‌ی سخنرانی و شیوه‌ی مشاوره و ... و یا مسائل هنری از جمله سواد بصری و دید عکاسی و غیر ذلک.

اموری که کسب حداقل آنها در دنیای امروز کار سختی نیست.

مهم تر از محتوا

لینک‌های مرتبط:

[1] این یک جور خود سانسوری است که مشاهده می‌کنید.

۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخوندکُش!

وزارت فخیمه‌ی آموزش و پروش، در روزی از روزهای اردیبهشت، سور داد و جشن گرفت برای نوبالغان پسر. آنها را جای دنج و خوش آب و هوایی برد خارج از شهر، آنجا بازی کردند و شادی کردند و خوشی.

بعد آنها را گرد هم آوردند و از اسلام گفتند و از تکلیف گفتند و از واجبات و محرمات.

در ادامه هم برای شیرفهم شدن نوبالغان دعوت شد از واعظی توانا. در ادامه برای شیرفهم‌تر شدن، دعوت شد از واعظ دوم، واعظ شماره‌ی 2 هم موعظه کرد و گفت و گفت، تا نوبت رسید به مادح محترم، وی مدح کرد و مدح کرد تا به انتهای برنامه رسیدند. در آخر هم برای حسن ختام دعوت شد از واعظ شماره‌ی 3، و این روند به حدی ادامه داشت که نوبالغان، واعظ کُش یا همان آخوندکُش شدند.

و در آخر برنامه هم تقدیر کردند و جایزه دادند، توپ و لباس ورزشی و شورت ورزشی و کفش و کذلک هدیه دادند، و برای شگونش هم به همه کتاب ارتباط با خدا(منتخب ادعیه) دادند تا به خانه برند و ارتباط‌شان منقطع نشود خدای ناکرده.

بعدترها آمار دادند که فلان تعداد نوبالغ در جشن تکلیف، احساس تکلیف و انجام وظیفه در آنها نهادینه شد.

کلافه

۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۵۵ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

صغری با کبری در آموزش و پرورش!

.

در امور تربیتی سن تاثیرپذیری را (به طور عام) دوران کودکی و نوجوانی می‌دانند.

..

در وزارت آموزش و پرورش معلمانی که رتبه‌ی پایین‌تری دارند در مدارس ابتدایی درس می‌دهند.

حکایت راستکی:

- سلام تو چرا ابتدایی درس می‌دی، مگه دبیر راهنمایی نبودی؟!

- چرا رتبه‌ام اومده پایین فعلاً به راهنمایی نمی‌خوره، فرستادنم ابتدایی.

:.

ارتباط یک دانش آموز در دوران راهنمایی و دبیرستان با معلم خود، نهایت سه تا چهار ساعت در هفته است، اما در ابتدایی تمام ساعات کلاسش را در 5 روز هفته و در طول سال با یک معلم می‌گذراند.

 صغری با کبری در آموزش و پرورش

با توجه به متن، پاسخ سوالات زیر را بدهید؟!

1. اصغر چاقو کشِ سیاه سوخته که با ننه‌اش در کوچه‌ی پایین می‌نشیند، تا کلاس چندم درس خوانده است؟!

1. دکترا

2. لیسانس آمار

3. پنجم ابتدایی

4. گزینه 1و3

 

2. این "پرورش" که می‌گن، دقیقاً کجای "آموزش و پرورش" گذاشتنش؟!

1. اینجا؟

2. اینجا نه، اینجا؟

3. اونجا؟

4. کجا؟!!!

 

۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۵۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

بخاری نفتی در جنگ جهانی!

- سلام آقا، یه تک تیرانداز M-93 Black Arrow با دو تا خشاب 10 تایی بی زحمت

- یه مدل جدید برامون اومده، ضمانت و هلوگرام هم داره، 20 دلار هم گرون تره

- آره همونو بده، اگه خوب کار نکنه پس می‌گیرین دیگه؟!

- داداش گلم، اصن تو ببر، یه گشتی باهاش بزن، راضی نبودی من قول شرف می‌دم که عوضش کنم.

حالا برای چه کاری می‌خوای؟! برای سینما، مجلس نمایندگان، پاساژ لباس، چی؟!

- برای مدرسه می‌خوام.

- خوبه، جدیده تا حالا نشنیده بودم. شد 53 دلار

- بیا اینم 60 دلار

- شرمنده پول خرد ندارم یه خشاب اضافی می‌دم که می‌شه 5 دلار، یه آدامس شیک هم روش می‌ذارم که می‌شه 2 دلار

- خوب شد گذاشتی، آدامس خیلی  به درد می خوره

- گفتی مدرسه، راستی اخبار ایران رو چک کردی؟!

- نه چی شده، دوباره احمدی نژاد حرفی زده؟!

- نه بابا، اون که جدیداً سرش به کار خودش گرمه. آتیش سوزی توی یه مدرسه رو می‌گم

- لوله‌ی گاز ترکیده؟!

- نه بابا، بخاری نفتی کلاس آتیش گرفته و فاجعه درست کرده؟!

- شوخی می کنی؟!

- نه بابا، جان خودم

- ببینم بین اسلحه هاتون بخاری نفتی هم دارین؟

- نه حملش غیر قانونیه، شرمنده، اگه داشتیم قابل شما رو هم نداشت

- حیف شد. باشه ممنون، با همین یه کاریش می‌کنم 


۲۵ آذر ۹۱ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰