۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

مرجع واحد

توی مسجدی بین راه سبزوار ـ مشهد مشغول خواندن نماز ظهر بودیم. غیر از ما مرد میان‌سالی داخل مسجد بود که با دست‌های بسته نماز می‌خواند.

نمازش و نمازمان که تمام شد، آمد نزدیک و گفت:

- یه سؤال شرعی دارم حاجی

با تردید بهش گفتیم:

- خب برادر، مرجع شما فرق می‌کنه، ممکنه جوابی که به شما می‌دیم مطابق فتوای مذهب فقهی شما نباشه.

مرد سنّی گفت:

- مرجع ما شما علماء هستین، فرقی نمی‌کنه که حاجی.

جوابش را دادیم، تشکّر کرد و رفت. راننده‌ی وانت بود که خربزه بار زده بود. به درک و فهمی که آن راننده‌ی وانت، از وحدت و برادری مسلمانی داشت غبطه می‌خورم. چیزی که عدّه‌ای هنوز نمی‌فهمندش.

 


از این خاطره‌ می‌توانید علیه برادر سنّی و اهل تسنّن هم استفاده کنید، به اندیشه‌ی شما برمی‌گردد!

۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

زدن گل در لحظه ملکوتی!

.

وسط پخش یک مسابقه‌ی فوتبال اذان پخش می‌شود و گزارشگر فوتبال، لحنش کاملاً عوض می‌شود و می‌گوید: در این لحظات ملکوتی از همه‌ی شما نمازگزاران! و ورزش‌دوستان! التماس دعا داریم و پاس می‌ده به جلو، تک به تک با دروازه‌بان ...

:

وسط برنامه‌ی مناظره، مجری (آقای حیدری) ادامه‌ی برنامه را به علّت اذان مغرب و عشاء قطع می‌کند و می‌گوید: «ادامه‌ی برنامه بعد از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء» و نه بعد از اذان. بعد مؤذنی در استدیو حاضر می‌شود و اذان می‌گوید و همگی بلند می‌شوند و فرشی را کف استدیو پهن می‌کنند و نماز جماعت می‌خوانند. این نماز حدود 12 دقیقه طول می‌کشد. 12 دقیقه‌ای که شاید کلّی پولش را داده باشند و از وقت برنامه‌شان کم شده باشد. (لینک خبر)

:.

کامنت‌هایی ذیل این خبر را در صفحه‌ی شخصی یک مجری شبکه‌ی اون وَر آبی! می‌خواندم. برایم جالب بود که این اقدام را با کلماتی نظیر: ریاکاری، جهان سومی یعنی همین دیگه! و از این دست توصیف کرده بودند.

::

منِ جهان سوّمی، دارد کم کم باورم می‌شود که یکشنبه‌ها برای من هم روز مقدسی است لابد، از بس که داخل فیلم‌های این جهان‌اوّلی‌ها مقدساتشان را نشان دادند.

۱۳ دی ۹۳ ، ۰۴:۴۰ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دویدنی حرام!

دویدنی حرام

یکی دو تا از بچه‌ها دنبال هم می‌کردند، از جلوی یک پیرمرد که رد شدند، پیرمرد داد و بیدادش به هوا رفت و گفت: «دَو نَکو، حرومَه خا، مِسجِده»

یعنی: «ندو، حرامه، خب مسجده»

 

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۴ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

استثنائاً اول وقت!

همیشه دم غروب بی تاب می‌شوم.

امروزی که گذشت غروب شد و من باز هم بی تاب شدم؛

بعد کمی به فکر فرو رفتم و آرام گرفتم؛

خیالم از بابت قضا شدن نماز ظهرم راحت شد، آخر، استثنائاً امروز اول وقت بودم.

 

و این شعر سهراب را هم بخوانید.

۱۰ اسفند ۹۱ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰