۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتظار» ثبت شده است

دادستان

چون ایشان را به زندان آوردند، من شناختم‌شان. ایشان نزد من آمد و سنّم را به سال و ماه و روز فرمود. کتاب دعایی که سال تولدم و ماه و روزش را نوشته بودم نگاه کردم، همان بود که حضرت فرموده بود. ایشان پرسید: فرزندی داری؟ گفتم نه و برایم دعا کرد که صاحب فرزند شوم. بعد امام حسن عسکری این شعر را خواند:

من کان ذا عضد یدرک ظلامته / ان الذلیل الذی لیس له عضد[1]

سپس من از فرزند امام پرسیدم. ایشان فرمود: به زودی صاحب فرزندی می‌شوم که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. و سپس امام این شعر را خواند:

لعلک یوما ان ترانی کانما / بنیّ حوالی الاسود اللوابد

فان التمیما قبل ان یلد الحصی / اقام زمانا و هو فی الناس واحد[2]

 

***

راوی عیسی بن شحّ است که در کتاب منتهی الآمال ذیل زندگی امام حسن عسکری علیه‌السلام این روایت از او نقل شده است.



[1] کسی که پشتیبان داشته باشد، دادش را می‌ستاند. ذلیل و خوار کسی است که پشتیبانی نداشته باشد.

[2] بزودی مرا می‌بینی در حالیکه فرزندانم اطرافم را گرفته‌اند مانند شیرهایی که یال‌شان روی هم ریخته است. تمیم قبل از اینکه زاد و ولد کند، سال‌ها تنها زندگی کرد.

۱۰ دی ۹۳ ، ۱۹:۳۵ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این روزهای من ...

این روزهای من ...

[...]

مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند

[...]

روزی که دست خواهش، کوتاه
روزی که التماس، گناه است
و فطرت خدا
در زیر پای رهگذران پیاده رو
بر روی روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبیند


روزی که روی درها
با خط ساده‌ای بنویسند:
«تنها ورود گردن کج، ممنوع»


و زانوان خسته‌ی مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشود
[...]


آیینه حق نداشته باشد
با چشم‌ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد
بی پنجره بروید
[...]


ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می‌گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

 قیصر امین پور؛ کاملش را بخوانید

۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰