- تعریف دقیق علم
- تعریف دقیق دین
- تعریف ساینس و تفاوت آن با علم مورد نظر
- تجربه و قلمرو آن در دین
- سیره عقلا و قلمرو حجیت آن در احکام شرعی
- نفی استیلای کفار بر مومنین
- شک و تردید در یافتههای تجربی مطرح شده در جهان
- و شاید چند عنوان دیگر
سیره عقلا و استفاده از نظر متخصص یک امر، در دین امری پسندیده و جایز است لکن کدام عقلا؟ در چه شرایطی؟ و در چه مسائلی؟
همه این چراها جای بررسی دارد.
روزنهی بهره بردن از عقلا و عرف در هنگام دسترسی نداشتن به معصوم، نه چنان گشاد و بی در و پیکر است که هرکسی شامل عقلا شود و هر جمعی عرف محسوب شود و نه چنان تنگ که به بن بست برسیم.
امام خمینی رحمه الله در کتاب اجتهاد و تقلید خود میفرمایند:
«بنابراین، ضابطه مراجعه جاهل به عالم، همان دفع احتمال خلاف و اشتباه است، به گونهای که احتمال خطا آن قدر ناچیز میباشد که عقلا به آن اعتنا نمیکنند. بیشک این ملاک نسبت به تشخیص افراد خبره و متخصص نیز، نزد عقلا معتبر است؛ چه فرد اعلمی موجود باشد یا نه. از این رو در صورت نبود فرد متخصصتر بر اساس نظر متخصص عمل میکنند که خود دلیل محکمی بر اعتبار ملاک مزبور نزد عقلا است وگرنه عمل بدون ملاک چگونه میتواند معقول باشد؟»خلاصهاش میشود اینکه یکی از ضابطههای رجوع به سیرهی عقلا این است که آن عقلا احتمال خطا کردنشان آنقدر کم باشد که به حساب نیاید، نه اینکه متخصصین و عقلایی که احتمال خطایشان زیاد است و این کثرت خطا به تجربه یا حدس عقلی مشهود گشته است و اگر دقت کنی اینها اصلا شامل عقلای مورد نظر نمیشوند.
و امام هم خیلی زیبا و لطیف فقط در یک جمله این را بیان کرده است، عربیاش را میآورم چون واضحتر است:
«لا إشکال فی أنّ رجوعه إلیه، إنّما هو لأجل طریقیّته إلى الواقع وکشفه عنه، وأنّ منشأه إلغاء احتمال الخلاف؛ لأجل غلبة موافقة قوله للواقع، وندرة المخالفة؛ بحیث لایعتنی بها العقلاء، بل یکون نوع العقلاء فی مقام العمل، غافلًا عن احتمال المخالفة، فیعمل على طبقه، ویرى وصوله إلیه بارتکازه، نعم لو تنبّه یرى أنّه لیس بعالم»
«در صورتی که فتوای مجتهد اعلم با غیر اعلم اختلاف داشته باشد، باید کیفیت سیره عقلا را در این باره بررسی کنیم. ابتدا لازم است ضابطه رجوع جاهل به عالم بیان شود تا موضوع روشن گردد. شکی نیست که رجوع جاهل به عالم به خاطر آن است که نظر عالم راهی به سوی واقع بوده و کاشف از آن میباشد. و این رجوع از آنجا ناشی میشود که نظر عالم اغلب مطابق واقع بوده و کمتر خلاف در میآید که عقلا به آن اعتنا نمیکنند و حتی نوع عقلا در عمل به احتمال خلاف واقع بودن نظر عالم توجهی ندارند. لذا بر اساس نظر عالم عمل کرده و آن را مطابق واقع میدانند. البته اگر توجه کند ممکن است او را غیر عالم یابد»
اگر مراد از کلمۀ عقل در این دو قاعده، همین عقلهاى نظرى باشد که عامّۀ بشر دارند، و با آن ترتیب امور منزل و اجتماع و تنظیم مدنیّت خود را مى دهند، هیچ کدام از دو ملازمه بطور کلّى صحیح نیست.
زیرا در بسیارى از موارد مى بینیم که عقلاء حکمى را دارند که شرع بر خلاف آن را آورده است؛ مثل معاملاتِ ربویّه و اصول مسائل بانکدارى...
و اگر مراد، همان عقل انسانىِ واقعى و حقیقى باشد که در انبیاء و ائمّه موجود است که با عنایت به جنبۀ ملکوتى و عِلوى انسان، نه با ملاحظات حیوانى وى ملحوظ گردیده است...در این صورت هر دو قاعده و هر دو ملازمه صحیح است. کتاب «نور ملکوت قرآن» ج ۲ ص ۵۰۲ و ۵۰۳ با تلخیص