۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم» ثبت شده است

می روم از حرمت ...

می‌روم از حرمت،

حس من این است انگار

که کسی تا دم در

پشت سرم می‌آید*

حرم حضرت معصومه_پاورقیحرم حضرت معصومه _پاورقی

*محمدرضا شرافت

۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۹ ۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

ختم به خیر

به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها که می‌روم، در تمام بخش‌های زیارت‌نامه دلم منقلب نمی‌شود! به همه چی فکر می‌کند دلم، جز آنکه مقابلش ایستاده و به او سلام می‌دهد.

ولی بعضی جاهای زیارت‌نامه، بعضی وقت‌ها حالم را دگرگون می‌کند و به خود می‌آوردم.

آخرین باری که زیارت کردم‌شان، دیشب بود، شب عید غدیر. این بخش زیارت‌نامه سهمم بود.

  ... اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لِی بِالسَّعَادَةِ ...  

   

پ‌ن: همین!

۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۴ ۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

چشم با کیفیت!

اگر دو تا چشم داشت

هفت اینچِ دیگر هم با کیفیت فول اچ دی قرض کرده بود و داشت گنبد را نگاه می‌کرد.

۱۳ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۰۷ ۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲

شهر شناسنامه‌ای

آدم تنگش می‌گیرد؛ خب آخر حق هم دارد.

زمستانی برف نمی‌آید، بعد اسفند بازی‌اش می‌گیرد و کل کشور را برف می‌گیرد و از جمله شهری که تو در آن هستی، قم.

بچه بودیم برف که می‌آمد، توی خانه محبوس می‌شدیم.

این حبس خانگی خیلی صفا می‌داد، غذاهای مادر، غذای مخصوص زمان برف می‌شد، دورِ همی‌ها هم.

برف آن قدر می‌آمد و می‌ماند تا بعدِ حبس، فرصت داشتیم کلی با برف گلاویز شویم و مثلاً شیره‌ی انگور و برف.

دیروز قم برف آمد، روز قبلش دیگر هوای قم داشت به اصلش بر می‌گشت که صبح از خواب بلند می‌شوی و می‌بینی چه برفی.

نمی‌دانم چرا حس حبس خانگی را نداشتم، شاید می‌دانستم که قرار است ...

بلند شدم و جناب canon 350D را هم با خودم بردم، حاصلش شد پست قبلی که ر. ک آخرین نما.

امروز صبح که از خواب بیدار شدم آفتاب مدام سیلی می‌زد توی صورتم.

باورم نمی‌شد.

انگار خوابِ 24 ساعتی برفی را دیده بودم.

خواب عکاسی در برف و حرم.

خواب سفیدیِ برف.

بیرون را نگاه کردم، آفتابِ لق روی زمین تلو تلو می‌خورد.

باورم نمی‌شد.

رفتم و از جنابش پرسیدم، خدا را شکر دیروز با خودم برده بودمش، وگرنه یقین می‌کردم که خواب دیده‌ام.

***

برف دیروز هرچه بود، شبیه بود به آنکه محکم به شانه‌ات بزند و چهار ستون بدنت بلرزد.

یادم انداخت خاطره‌هایی را که با آن‌ها بزرگ شدم و به اینجا رسیدم.

اگر بلیطم برای چند روز دیگر نبود، امروز به شهر شناسنامه‌ای ام می‌رفتم، تا شاید حبس خانگی و غذای مخصوص زمان برف آمدن و شیره‌ی انگور و برف.

نمی‌دانم چرا دیروز حس حبس خانگی را نداشتم، شاید می‌دانستم که قرار است برف بی قرار باشد. قرار بود مرا بی قرار کند.

۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرین نما

شاید آخرین عکسی باشد که از این نما از حرم می توانم بگیرم. بعدش منوریل و ستون هایش و کاروان آهن.

۱۸ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۳۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

کیف پول

شرمنده که صبح روز رحلتت آمدم زیارت،

آخر در شلوغی دور ضریح حواسم به کیف پولم بود ...

تو کم درد نداشتی، ببخش.

 


برای حضرت معصومه سلام الله علیها که کنارش زندگی برایم معنا شد.

۰۳ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرین جمعه‌ی سال

شاید آخرِ یک سال همیشه بهتر باشد از اول آن سال.

شاید همیشه آخرین روزهای سال پرخاطره تر باشند از روزهای اول سال.

همیشه آخرین چهارشنبه‌ی سال را سور می‌گیرند.

آخرین جمعه این بار خیلی بهتر بود، بهتر از همه روزهای سالم.

آخرین جمعه، از آخرین پنجشنبه از، اولین روز سال از ...  نمی‌دانم؛

از همه‌ی این اولین و آخرین‌ها برایم بهتر بود. اصلاً انتظار نداشتم که آخرین جمعه‌ی سالم را این گونه بگذرانم، اما آبِ طلب نکرده مراد است.

در فکر همین چیزها بودم که صدای زنگ ساعتِ حرم من را متوجه خودش کرد؛ 1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، ده تا شاید هم یازده تا شد، از اینجا نمی‌توانم صفحه ساعت صحن انقلاب را ببینم، ولی فکر کنم ده تا بود.

۰۴ فروردين ۹۰ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰