۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراستی» ثبت شده است

مادر "شیار 143" می‌خندد

با فیلم‌هایی که دیدم و دوست‌شون داشتم، توی سینما اشک زیادی ریختم، و اون لحظه احساس کردم تنها منم که به خاطر این صحنه دارم اشک می‌ریزم.

فیلم بوسیدن روی ماه رو که دیده بودم، دروغ اگه نگم، نهایتاً بغض کردم. ولی امشب که فیلم شیار 143 رو دیدم، برای صحنه‌های زیادی گریه کردم، البته در بیشتر گریه‌ها شریک داشتم در سینما.

نمی‌خواستم مقایسه کنم بین دو فیلم. ولی یقیناً فیلم شیار 143 بهتر بود از فیلم بوسیدن روی ماه.

در هر دو فیلم صحنه‌ی رویارویی یک مادر شهید، در یک اتاق تنها، با استخوان‌های فرزندش را می‌بینیم، ولی فکر می‌کنم، در شیار استفاده‌ی بهینه کرد و بوسیدن روی ماه آن را هدر داد، با اینکه بوسیدن روی ماه، تماشاگر را پشت در گذاشت و نرفت داخل.

فکر می‌کنم فیلم شیار 143 با مخاطبانش بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کرد، تا بوسیدن روی ماه، یعنی فیلم شیار 143 فیلم غریبه و بیگانه‌ای نبود، آشنا بود، بر خلاف بوسیدن روی ماه.

فیلم آرومِ قشنگی بود شیار 143، خیلی قشنگ.

شیار 143 تقدس‌زداییِ بی خود و بی جهت و بیگانه با شهید و مادر شهید نداشت، ولی اونقدر موضوع رو نزدیک کرد و ملموس، که دیگه شهید و مادر شهید، شخصیت‌های آرمانی دست نیافتنی نبودن.

مادرِ شیار 143، یاد گرفت ناشکر نباشد، گرفته نباشد، راضی باشد، ولی اصلاً‌ از مادر شهید بوسیدن روی ماه خوشم نیومد.

سه یادداشت در مورد این دو فیلم خیلی به دلم نشست. می‌خواستم بخش‌هاییش رو انتخاب کنم، ولی حیفم اومد، این سه یادداشت خیلی عالی‌ان.

اوّلی از وحید یامین‌پور در مورد بوسیدن روی ماه

دوّمی گفتگوی فراستی و اسعدیان

سوّمی نقد فراستیِ همیشه استاد! بر فیلم شیار 143، نقدهایی که اغلب‌شون مقبوله.

۲۳ آبان ۹۳ ، ۲۱:۵۰ ۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

مسعود فراستی و آسانسور

یکی از فانتزی‌هام اینه که با شخصیت‌های بزرگ، توی جاهای کوچیک و صمیمی باشم، مثلا با احمدی‌نژاد توی یه اتاق، با امام خمینی توی یه ماشین و همینطور مثال‌های دیگه.

از قضا دیروز با مسعود فراستی بزرگ، توی یه آسانسور 3 نفره، من بودم و مسعود بود و 2 نفر دیگه!!! وقتی با مسعود خان فراستی صحبت می‌کردیم از فرط تنگی جا تقریبا اینطوری داشت نگاهم می‌کرد.

۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۵۰ ۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰