::. پشت به حرم
مسیر حرکتم به سمت کربلا اینطوری بود: قم، سبزوار، مهران. یعنی قرار بود به سبزوار بروم و به کاروان محلق بشوم و راهی مرز. ولی مرکبمان در این بیابان برهوت خراب شد.
چند ساعتی در این جاده معطل بودیم، آخر هنوز جاده قم ـ گرمسار افتتاح نشده است و خالی از هرگونه مراکز خدماتی است.
از فرصت استفاده کردم و همبازی این دو همسفر کوچکم شدم.
آخرِ سر هم این شاهکار معماری را تقدیم به این بیابان خسیس و تنگنظر کردیم.
کم کم هوا سرد شد. شروع کردم به جمع کردن هیزم. حدود 100 متر بالا از ما این آقا بود که نگهبان ماشین آسفالتکوبی بود. به خودم که آمدم دیدم دستهای هیزم زیر بغلش است و به طرف من میآید. گفت اینها را بگیرید بچهها سرما نخورند.
مسیر سفر کربلا تغییر کرد. برگشتیم به قم. قرار شد کاروان از شهر ساوه عبور کند و ما هم در ساوه به آنها ملحق شویم.
سفر از آنجا شروع میشود که ... دارند به کجا میبرند مرا این جادهها؟!
چرا به مقصد نمیرسم؟!
***