گویند روزی عربی امروزی، خاکبرسریِ زیادی تناول نمود و از فرط شکم درد وقتی در مجلسی مادرِ زیبارویش را دید، بگفتا:
«پدر، تو یک غاصب هستی، این بانوی زیبا را فریب دادی و به ازدواج خود درآوردی و نگذاشتی که من با او ازدواج کنم.»
جمع همه، بخندیدند و مادر رویش کمی سرخ شد و پدر هم بین انگشت شست و سبابهاش را دندان بگرفت.[1]
حکایت مربوط:
شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان بعد از سفر اخیر آقای احمدی نژاد به جنوب کشور گفته است:
«امیدواریم ایران به این موضوع و این اختلاف و این اشغال! (جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ و این چیز ها دیگر) نه تنها به عنوان مانعی در برابر بهبود و گسترش روابط با امارات بلکه به عنوان مانعی در برابر روابط کشورهای عربی با ایران بنگرد.»
دوستی دارم که میفرماید: امیدواریات توی حلقم!
+عکس کاملاً تزئینی میباشد.